✿مدرسه علمیه جوادالائمه آبدانان استان ایلام✿
 
 

✿جــــوادالائــــــمه آبــــــــدانـــــان✿


حدیث موضوعی





اوقات شرعی


روزشمار فاطمیه


جستجو


آخرین نظرات
  • مازیار در ​در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟
  • یا کاشف الکروب  در برگزاری مراسم اربعین همراه با برگزاری نماز ونهار در مدرسه جوادلائمه"ع"خواهران
  • کامبیز در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • یا کاشف الکروب  در با پدر ومادر چگونه رفتار کنیم
  • یا کاشف الکروب  در نحوه شهادت شهید خرازی
  • یا کاشف الکروب  در عید غدیر از دیدگاه شیعیان
  • فرمانده در خیلی نگو من گناهکارم
  • شاهمرادی  در حدیث روز
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • فاطمه در ‌طریقه ختم دعــای مشــلول
  • سياحي‌  در حدیث
  •  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • ام المومنین  در توصیه های استاد دولابی برای زندگی..
  • عابدی  در حدیث
  • مژگان در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • گل نرگس  در حدیث روز
  • زكي زاده  در در تقوا وپرهیز از گناه..



آمار
  • امروز: 180
  • دیروز: 636
  • 7 روز قبل: 5104
  • 1 ماه قبل: 28448
  • کل بازدیدها: 869647

 



سال ها گذشت ….

فهميدم هميشه اونى كه ميخواى نميشه…!

فهميدم هركسى كه باهاته الزاماً  “دوستت"  نيست!

فهميدم كسى كه تو نگاه اول ازش بدت مياد يه روزى ميشه صميمى ترين دوستت و بلعكس… !

فهميدم كه بى تفاوتى بزرگ ترين انتقامه…

تنفر يه نوع عشقه …

دلخورى و ناراحتى از ميزان اهميته…!

غرور بزرگ ترين دشمنه…

خدا بهترين دوسته …

خانواده بزرگ ترين شانسه …

سلامتى بالاترين ثروته…

آسايش بهترين نعمته …

فهميدم” رفتن” هميشه از روى نفرت نيست …

هركى زبونش نرمه دلش گرم نيست…

هركى اخلاقش تنده،جنسش سخت نيست!

هركى ميخنده، بدون درد و غم نيست!

ظاهر دليلى بر باطن نيست…

فهميدم كسى موظف به آروم كردنت نيست…

فهميدم جنگ كردن با خيليا اشتباهه محضه…

فهميدم خيلى موقع ها خواسته هات ، حتى باگريه و التماس، انجام شدنى نيست …

فهميدم گاهى اوقات تو اوج شلوغى تنهاترينى!

 

گاهی اوقات یکیو با تمام وجودت دوسش داری اما با حرفاش داغونت می کنه

.

ﺍﻭﻣﺪﻥ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯽ

ﺑﯽ ﺣﮑﻤﺖ ﻧﯿﺴﺖ …

.

ﯾﺎ ﻣﯿﺸﻪ ﻓﺮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯿـــــــــــــﺖ

ﯾﺎ ﻣﯿﺸﻪ ﺩﺭﺱ ﺯﻧﺪﮔﯿـــــــــــــﺖ…

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





روزی گنجشکی عقربی را دید که در حال گریستن است ،گنجشک  از او پرسید برای چه گریه میکنی گفت میخواهم آن سمت رودخانه بروم نمیتوانم…

گنجشک او را روی دوش خود گذاشت وقتی به مقصد رسید گنجشک دید پشتش میسوزد به عقرب گفت من که کمکت کردم برای چه نیشم زدی گفت خودم هم ناراحتم ولی چکار کنم ذاتم اینه ….

حکایت بعضی از ما آدمهاست……

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...



...


وَكَذَّبُوا وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ وَكُلُّ أَمْرٍ مُّسْتَقِرٌّ *

 

و به تكذيب دست زدند و هوسهاى خويش را دنبال كردند و [لى] هر كارى را [آخر] قرارى است .

 

القمر آیه 3

 

========================================

امام علی (ع) :

 

إِذَا هِبْتَ أَمْراً فَقَعْ فِيهِ فَإِنَّ شِدَّةَ تَوَقِّيهِ أَعْظَمُ مِمَّا تَخَافُ مِنْه

 

هر گاه از کاری ترسیدی ، خود را به کام آن بینداز ، زیرا ترس شدید از آن کار ، دشوارتر و زیان بار تر از اقدان به آن کار است.

 

نهج البلاغه (صبحی صالح ) ص 501 ، ح175

 

========================================

 

ﺍَﻟﺴَّلاَمُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﺣُﺠَّﺔَ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻓِﻲ ﺃَﺭْﺿِﻪِ

ﺍَﻟﺴَّلاَمُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﻋَﻴْﻦَ ﺍﻟﻠَّﻪِ ﻓِﻲ ﺧَﻠْﻘِﻪِ

اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم عجل لولیک الفرج

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





اینها آخرین دست نوشته شهید احمدرضا احدی رتبه اول کنکور پزشکی

 سال 1364 است که تنها ساعتی قبل از شهادت به رشته تحریر در آمده است.

 

 

چه کسی می تواند این معادله را حل کند ؟؟؟

 

چه کسی می داند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را می درد؟

چه کسی می داند جنگ یعنی سوختن ،یعنی آتش ،یعنی گریز به هر جا ،

به هر جا که اینجا نباشد ،یعنی اضطراب که کودکم

کجاست ؟ جوانم چه می کند ؟دخترم چه شد ؟

به راستی ما کجای این سوال ها و جواب ها قرار گرفته ایم ؟

 

کدام دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد عکس های جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود ،

 از قصه دختران معصوم سوسنگرد با خبر است ؟ آن مظاهر شرم و حیا را

 چه کسی یاد می کند که بی شرمان دامنشان را آلوده کردند و زنده زنده

 به رسم اجدادشان به گور سپردند.

کدام پسر دانشجویی می داند هویزه کجاست ؟ چه کسی در هویزه جنگیده ؟

 کشته شده و در آنجا دفن گردیده ؟ چه کسی است که معنی این جمله را درک کند :

 

“نبرد تن و تانک؟!” اصلا چه کسی می داند تانک چیست ؟

 چگونه سر ۱۲۰ دانشجوی مبارز

 و مظلوم زیر شنی های تانک له می شود ؟

 

آیا می توانید این مسئله را حل کنید ؟

 

گلوله ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه ی خود از فاصله هزار متری شلیک می شود

 و در مبدا به حلقومی اصابت نموده و آن را سوارخ کرده وگذر می کند ،

حالا معلوم نمایید سر کجا

افتاده است ؟ کدام گریبان پاره می شود ؟ کدام کودک در انزوا وخلوت اشک می ریزد ؟

 

 

وکدام کدام…؟ توانستید؟؟ اگر نمی توانید،این مسئله را با کمی دقت بیشتر حل کنید :

 

هواپیمایی با یک ونیم برابر سرعت صوت از ارتفاع ده متری سطح زمین ،

ماشین لندکروزی که با سرعت در جاده مهران-دهلران حرکت می نماید،

مورد اصابت موشک قرار می دهد،اگر از

 مقاومت هوا صرف نظر شود. معلوم کنید کدام تن می سوزد؟کدام سر می پرد ؟

چگونه باید اجساد را از درون این آهن پاره له شده بیرون کشید ؟

چگونه باید آنها را غسل داد ؟

چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم؟

 

چگونه می توانیم در شهرمان بمانیم وفقط درس بخوانیم.

 چگونه می توانیم در ها را به روی خود ببندیم و چون موش در

 انبار کلمات کهنه کتاب لانه بگیریم ؟ کدام مسئله را حل می کنی؟

برای کدام امتحان درس می خوانی؟ به چه امید نفس می کشی؟ کیف و کلاسورت

 را از چه پر می کنی؟ از خیال، از کتاب، از لقب شامخ دکتر یا از

 آدامسی که هر روز مادرت در کیفت می گذارد؟

کدام اضطراب جانت را می خورد؟ دیر رسیدن به اتوبوس،

 دیر رسیدن سر کلاس، نمره گرفتن؟

 دلت را به چه چیز بسته ای؟ به مدرک، به ماشین، به قبول شدن در حوزه فوق دکترا؟

 

“صفایی ندارد ارسطو شدن،خوشا پر کشیدن ،پرستو شدن“

 

آی پسرک دانشجو، به تو چه مربوط است که خانواده ای در همسایگی

 تو داغدار شده است؟

جوانی به خاک افتاده است؟

 

آی دخترک دانشجو، به تو چه مربوط است که دختران سوسنگرد به اشک نشانده اند؟

و آنان را زنده به گور کردند؟ هیچ می دانستی؟ حتما نه!…

 

هیچ آیا آنجا که کارون و دجله و فرات بهم گره می خورد، به دنبال آب گشته ای

 تا اندکی زبان خشکیده کودکی را تر کنی و آنگاه که قطه ای نم یافتی با امید های

 فراوان به بالین آن کودک رفتی تا سیرابش کنی اما دیدی که

 کودک دیگر آب نمی خورد!! اما تو اگر قاسم نیستی،

اگرعلی اکبرنیستی، اگر جعفر و عبدالله نیستی، لااقل حرمله مباش!

که خدا هدیه حسین را پذیرفت و خون علی اکبر و علی اصغر را به زمین پس نداد.

 من نمی دانم که فردای قیامت این خون با حرمله چه خواهد کرد

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





شهیددستغیب:

 

اگرسگ گرسنه ای به شما روی بیاوردوهمراه شما نان و گوشت باشد.

آیا به گفتن چخ سگ میرود؟!

چوب هم بلند کنی فایده ندارد،او گرسنه است وچشمش به غذا و دست بردار نیست.

اما اگر هیچ همراه نداشته باشی، می فهمد چیزی نداری و میرود…

 

دل شما مورد نظر شیطان است…

نگاهی به دل می کند اگر آذوقه اش در آن بود، (حب مال، زر و زیور، شهوت،بخل،حسادت و…) همانجا متمرکز میشود صدبارهم بگویی :

( اعوذبالله من الشیطان الرجیم ) فایده ندارد.

اگر طعمه اش را دور کنی آنگاه می بینی با یک استغفار فرار می کند.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





گر کسی تو را با تمام مهربانیت دوست نداشت

دلگیر مباش که نه تو گنه کاری نه او او دلش برای پذیرش مهربانی تنگ است

گناه از او نیست

تو هم با تمام مهربانیت زیباترین معصوم دنیایی

پس خود را گنهکار نبین

من خدایی می شناسم ابر رحمتش به عمر زمین و زمان باریده‌

یکی سپاسش می گوید و هزاران نفر کفر می گویند

 

پس از ناسپاسی‌شان نرنج، اما برای شادی دلشان بکوش؛

که با مهربانی روح تو آرام می گیرد

تو با مهرت بال و پر می گیری

خوبی دلیل جاودانگی تو خواهد شد

دوست بدار نه برای آنکه دوستت بدارند

تو به پاس زیبایی عشق، عشق بورز

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





داستاني عجیب و شنيدني از شب اول قبر

 

 

 

 

به گزارش شيعه آنلاين، علامه سید “محمدحسین طباطبائی” صاحب تفسیر المیزان داستاني عجیب و شنيدني از شب اول قبر را نقل مي کند.

 

وي در اين باره مي گويد: استاد ما عارف برجسته «حاج میرزا علی آقا قاضی» می‏ گفت: در نجف اشرف در نزدیکی منزل ما، مادر یکی از دخترهای اَفَنْدی‏ ها (سنی‏ های دولت عثمانی) فوت کرد.

 

این دختر در مرگ مادر، بسیار ضجه و گریه می‏ کرد و جداً ناراحت بود، و با تشییع کنندگان تا کنار قبر مادر آمد و آنقدر گریه و ناله کرد که همه حاضران به گریه افتادند.

 

هنگامی که جنازه مادر را در میان قبر گذاشتند، دختر فریاد می ‏زد: من از مادرم جدا نمی‏ شوم هر چه خواستند او را آرام کنند، مفید واقع نشد؛ دیدند اگر بخواهند با اجبار دختر را از مادر جدا کنند، ممکن است جانش به خطر بیفتد.

 

سرانجام بنا شد دختر را در قبر مادرش بخوابانند، و دختر هم پهلوی بدن مادر در قبر بماند، ولی روی قبر را از خاک انباشته نکنند، و فقط روی قبر را با تخت ه‏ای بپوشانند و دریچ ه‏ای هم بگذارند تا دختر نمیرد و هر وقت خواست از آن دریچه بیرون آید.

 

دختر در شب اول قبر، کنار مادر خوابید، فردا آمدند و سرپوش را برداشتند تا ببینند بر سر دختر چه آمده است، دیدند تمام موهای سرش سفیده شده است. پرسیدند چرا این طور شده ‏ای؟

 

در پاسخ گفت: شب کنار جنازه مادرم در قبر خوابیدم، ناگاه دیدم دو نفر از فرشتگان آمدند و در دو طرف ایستادند و شخص محترمی هم آمد و در وسط ایستاد، آن دو فرشته مشغول سؤال از عقائد مادرم شدند و او جواب می‏ داد، سؤال از توحید نمودند، جواب درست داد، سؤال از نبوت نمودند، جواب درست داد که پیامبر من محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) است.

 

تا این که پرسیدند: امام تو کیست؟ آن مرد محترم که در وسط ایستاده بود گفت: «لَسْتُ لَها بِاِمامِ؛ من امام او نیستم»

 

در این هنگام آن دو فرشته چنان گرز بر سر مادرم زدند که آتش آن به سوی آسمان زبانه می‏ کشید. من بر اثر وحشت و ترس زیاد به این وضع که می‏ بینید که همه موهای سرم سفید شده در آمدم.

 

مرحوم قاضی می‏ فرمود: چون تمام طایفه آن دختر، در مذهب اهل تسنن بودند، تحت تأثیر این واقعه قرار گرفته و شیعه شدند زیرا این واقعه با مذهب تشیع، تطبیق می‏ کرد و آن شخصی که همراه با فرشتگان بوده و گفته بود من امام آن زن نیستم، حضرت علی (علیه السلام) بوده‏ اند و خود آن دختر، جلوتر از آنها به مذهب تشیع، اعتقاد پیدا کرد.

منبع شیعه آنلاین

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





در نزدیکی ده ملا نصرالدین مکان مرتفعی بود

که شبها باد می آمد و فوق العاده سرد می شد.

دوستان ملا گفتند: ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی،ما یک سور به تو می دهیم و گرنه توباید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی !

ملا قبول کرد.

شب در آنجا رفت وتا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت: من برنده شدم و باید به من سور دهید.

گفتند: ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟

ملا گفت: نه، فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است.

دوستان گفتند: همان آتش تورا گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی !

ملا قبول کرد و گفت: فلان روز ناهار به منزل ما بیایید. دوستان یکی یکی آمدند، اما نشانی از ناهار نبود !

گفتند: ملا، انگار نهاری در کار نیست !

ملا گفت: چرا ولی هنوز آماده نشده، دو سه ساعت دیگه هم گذشت باز ناهار حاضر نبود !

ملا گفت: آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم !

دوستان به آشپزخانه رفتند ببینند چگونه آب به جوش نمیآید ،دیدند ملا یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده دو متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده ! !

گفتند: ملا این شمع کوچک نمی تواند از فاصله دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند !

ملا گقت: چطور از فاصله چند کیلومتری می توانست مرا روی تپه گرم کند ! ؟

شما بنشینید تا آب جوش بیاید و غذا آماده شود ! ! !

 

نکته:

با همان متری که دیگران را اندازه گیری می کنید اندازه گیری می شوید…!!!

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





ﺳﺎﺋﻠﻲ ﺑﻲ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﻳﻢ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻡ

ﻋﺒﺪ ﻛﻮﻱ ﻫﻞ ﺍﺗﺎﻳﻢ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻡ

ﺑﺲ ﻛﻪ ﺩﻭﺭﻱ ﺟﺴﺘﻢ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭﮔﺎﻩ ﺑﺎﺻﻔﺎ

ﺁﺳﺘﺎﻥ ﺻﺎﺣﺐ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺭﺍ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻡ

ﺍﺷﻨﺎﻳﻢ  ﻧﻴﺴﺘﻢ  ﺍﺯ  ﻓﺮﻗﻪ ﻱ  ﺑﻴﮕﺎﻧﮕﺎﻥ

.ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﻱ ﺩﻟﺒﺮ ﺩﻟﺨﻮﺍﻩ ﺭﺍ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻡ

ﺩﺭﺩﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﻧﮕﻔﺘﻢ ﭼﻨﺪ ﮔﺎﻫﻲ ﺑﺎ ﻃﺒﻴﺐ

ﺷﺪ ﺩﻟﻢ ﺑﻲ ﻳﺎﺭ ﻭﭼﺎﻩ ﺭﺍ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻡ

ﻗﺪﺭ ﻋﺸﻘﺖ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﻧﺴﺘﻢ ﺷﺪﻡ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺧﻮﻳﺶ

ﺧﻴﻤﻪ ﻱ ﺯﻳﺒﺎﻱ ﺛﺎﺭﺍﻟﻠﻪ ﺭﺍ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻡ

ﮔﻮﺵ ﺟﺎﻥ ﻧﺴﭙﺮ ﺩﻩ ﺍﻡ ﺑﺮ ﻳﺎ ﻟﺜﺎﺭﺍﺕ ﺍﻟﺤﺴﻴﻦ

ﺭﺍﻩ ﻗﺮﺏ ﻛﻮﻱ ﺍﻥ ﺧﻮﻧﺨﻮﺍﻩ ﺭﺍ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻡ

ﺩﺭ ﺷﺐ ﺗﺎﺭﻳﻚ ﻫﺠﺮﺍﻥ ﭼﺸﻢ ﺩﻝ ﺭﺍ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﻡ

ﻛﻮﺭ ﺩﻝ ﻫﺴﺘﻢ ﻛﻪ ﻧﻮﺭ ﻣﺎﻩ ﺭﺍ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻡ

ﻛﺮﺑﻼ‌ ﻛﻮﺗﻪ  ﺗﺮﻳﻦ ﺭﺍﻩ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺎ ﻛﻪ ﮔﻮﻳﻢ ﺍﻳﻦ ﺭﻩ ﻛﻮﺗﺎﻩ ﺭﺍ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻡ

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





از خواجه عبدالله انصاری

 

بارالها…

از كوي تو بيرون نشود

 پاي خيالم

نكند فرق به حالم ….

چه براني،

چه بخواني…

 چه به اوجم برساني

چه به خاكم بكشاني…

 نه من آنم كه برنجم

نه تو آني كه براني..

نه من آنم كه ز فيض نگهت چشم بپوشم

نه تو آني كه گدا را ننوازي به نگاهي

در اگر باز نگردد…

نروم باز به جايي

پشت ديوار نشينم چو گدا بر سر راهي

كس به غير از تو نخواهم

چه بخواهي چه نخواهي

باز كن در كه جز اين خانه مرا نيست پناهي

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





قوی کسی است که,

نه منتظر میماند کسی خوشبختش کند،

 و نه اجازه میدهد کسی بدبختش کند!!

هر گاه زندگی را جهنم دیدی,

سعی کن پخته از آن بیرون آیی…

سوختن را همه بلدند!!

زندگی هیچ نمیگوید, نشانت میدهد!!

با زندگی قهر نکن… دنیا منت هیچکس را نمیکشد.

با خود عهد بستم که به چشمانم بیاموزم،

فقط زیبائی های زندگی ارزش دیدن دارد،

و با خود تکرار می کنم که یادم باشد،

هر آن ممکن است شبی فرا رسد،

و آنچنان آرام گیرم که دیدار صبحی دیگر برایم ممکن نگردد،

پس هرگز به امید فردا “محبت هایم را ذخیره نکنم “،

و این عهد به من جسارت می دهد که به عزیزترین هایم ساده بگویم :

خوشحالم که هستید…..ً

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





 

ازعالمی ..پرسیدند..

بالاترین وزنه چند کیلو است.

که یه نفر بزنه وبهش بگن پهلوان؟…

عالم در جواب گفتن بالاترین

وزنه یه پتوی نیم یا 1کیلویی است.که یه نفر بتواند هنگام نمازصبح  از روی خود بلند کند.

هرکی بتونه اون وزنه رو بلند کند.  باید بهش گفت پهلوان.

» - رسول الله فرموده اند ترک

نماز صبح : نور صورت

ظهر : بركت رزق

عصر : طاقت بدن

مغرب : فايده فرزند

عشاء : آرامش خواب را از بين میبرد.

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...



...


پيامبر صلى الله عليه و آله:

 ثَلَاثٌ مَنْ لَمْ تَكُنْ فِيهِ فَلَيْسَ مِنِّي وَ لَا مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا هُنَّ قَالَ حِلْمٌ يَرُدُّ بِهِ جَهْلَ الْجَاهِلِ وَ حُسْنُ خُلُقٍ يَعِيشُ بِهِ فِي النَّاسِ وَ وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.

 

 سه چيز است كه هر كس نداشته باشد نه از من است و نه از خداى عزّوجلّ. عرض شد: اى رسول خدا! آنها كدامند؟ فرمودند: بردبارى كه به وسيله آن جهالت نادان را دفع كند، اخلاق خوش كه با آن در ميان مردم زندگى كند و پارسايى كه او را از نافرمانى خدا باز دارد.

 بحار الانوار(ط-بیروت) ج 66 ، ص 386 ، ح 49

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!

من که بیدار شدم,این همه فریاد نزن!

 

توی ذهن تو نماز است فقط! میدانم

پدرم! چشم! فقط داد نزن!میخوانم!

 

من از امروز,مسلمانِ مسلمان,باشد!

کار هر روز وشبم خواندن قران,باشد!

 

هر چه گفتی تو قبول است,فقط راضی باش

پدرم! جان علی از پسرت راضی باش

 

کاش بنشینی و یک لحظه فقط گوش کنی!

کاش یک لحظه به حرف پسرت گوش کنی!

 

حَجَر از حافظه ها پاک شده…می فهمی؟؟

پسرت صاحب ادراک شده ,می فهمی؟

 

به خدا حق,همه ی آنچه تو می گویی نیست!

پدرم!حضرت حق آنکه تو می جویی نیست!

 

پدرم! ما همه در ظاهر دین بند شدیم

همگی منحرف از دین خداوند شدیم

 

غربت عقل نمایان شده امروز پدر!

نام عباس علی نان شده امروز پدر!

 

دین نگفته ست ز خون شهدا وام بگیر!

کربلا رسم کن از گریه کنان شام بگیر!

 

شش دهه هر شب و هر روز سرش را کندند

در خفا آآه! به ریش همه مان می خندند!

 

بردن نام علی رمز مسلمانی نیست

دین به اینقدر عزاداری طولانی نیست

 

علی از قوت جهان لقمه ی نانی برداشت

قدم خیر که برداشت نهانی برداشت

 

جانفدا؟ شیعه؟ محب؟ دوست؟ کدامی ای دوست؟

تو خودت حکم کن! اینجا چه کسی پیرو اوست؟؟

 

مال مردم خوری و گردن کج پیش خدا؟؟

در سرا با پری و توی حرم با مولا؟؟

 

کرکسان که به شکم بارگی عادت کردند

گرگها نیز به خونخوارگی عادت کردند!

 

مومن واقعی آنست که الگو باشد

آن زبان در خور ذکر است که حقگو باشد

 

هرکه پیشانی او زخم شده مومن نیست

پیر وادی شدن ای دوست! به سال و سن نیست!

 

دین تسبیح و مناجات و محاسن دین نیست!

به خدای تو قسم پیرو دین خودبین نیست!

 

دین کجا گفته که همسایه ی خود را ول کن؟

دین کجا گفته که دل را ز خدا غافل کن؟؟

 

دین کجا گفته که چون کبک ببر سر در برف؟

دین کجا گفته فقط مغلطه باشد در حرف؟؟

 

دین کجا گفته جواب سخن حق تیر است؟؟

دین کجا گفته که بیچاره شدن تقدیر است!؟

 

دین نگفته ست ببر آبروی مومن را

دین نوشته است بخر آبروی مومن را

 

به خدا سخت در انجام خطا غرق شدیم

ناخدا جان!همه در غیر خدا غرق شدیم

 

دل خوشی مان همه این است:مسلمان هستیم

فخر داریم که:ما پیرو قرآن هستیم

 

ما مسلمان دروغیم!… مسلمان فریب!

همه ی دغدغه مان این شده: گندم؟ یاسیب؟…

 

هر که از راه رسید آبروی دین را برد!

هر که آمد فقط از گرده ی این مذهب خورد!

 

آب راکد بشود، قطع و یقین می گندد!

غرب یکدست به دینداری مان می خندد!

 

در نمازت “خم ابروی نگار” آوردی!

با عبادات چنین, گند به بار آوردی!

 

هرچه را گم بکنی وقت نمازت پیداست

اصلا انگار نه انگار خدا آن بالاست!

 

چه نمازی ست که یک ذره خدایی نشده؟؟

این نمازی ست زمینی و هوایی نشده!

 

پاره کن رشته ی تسبیح و مرنجان دین را!

اینهمه کش نده این مد ” و لا الضااااااالین” را!

 

کاش از عشق بمیریم ولی فکر کنیم

کاش یک لحظه به رفتار علی فکر کنیم

 

چشم را وا بکن ای دوست! جوانمرد علی ست!

چاه می داد گواهی: پدر درد علی ست…

 

سعی میکرد حقوق همه یکسان باشد

سعی میکرد که هر لحظه مسلمان باشد

 

ای عقیل! از چه نگاه تو به این اموال است؟

دست بردار! علی بر سر بیت المال است!

 

او نمی خواست که دین بی در و پیکر باشد

دست باید بکشد گرچه برادر باشد!

 

روزها سوخت درآن داغی نخلستانها

مرد کار است علی… گوش کنید انسانها!

 

او دلیری ست که بیش از همه انسان بوده

او امیری ست که بابای یتیمان بوده

 

آه! دل را به طریق غلط انداختمش!

سالها شیعه ی او بودم و نشناختمش

 

کاش در دین گوارای خود اندیشه کنیم

کاش

در مشرب آقای خود اندیشه کنیم…

 

فکر کن در سخن بی خلل پیغمبر:

“ساعتی فکر ز صد سال عبادت بهتر…”

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





 فضیلتی از امیرالمومنین حضرت امام علی ع

 

روزی جبرئیل امین نزد رسول خدا بود . در این هنگام امیرالمؤمنین (ع)وارد شد. جبرییل به احترام ایشان از جا حركت كرد. پیغمبرفرمود : آیا به احترام این جوان از جا بر می خیزی ؟

 

جبرییل عرض كرد : بله چون او حق استادی به گردن  من دارد، وقتی خداوند مرا آفرید از من پرسید كه من كی ام و نامم چیست؟ و تو كیستی و نامت چیست ؟

 

من متحیّر شدم ماندم كه چه بگویم.

این جوان وارد شد و به من فرمود : بگو أنت ربّ الجلیل و اسمك الجمیل و أنا عبدك الذلیل و اسمی جبرییل

 

پیامبر اعظم (ص) فرمودند : تو چه وقت آفریده شدی ؟

 

عرضه داشت : از زمانی كه من خلق شده ام ستاره ای بود كه هر سی هزار سال یكبار طلوع می كرد و من آن را سی هزار بار دیدم.

 

حضرت فرمود آیا آن ستاره را می شناسی؟

 

عرض كرد بله یا رسول الله.

 

حضرت فرمود : علی جان قدری عمامه ات را بالا ببر،

كه نوری از پیشانی امیرالمومنین ساطع شد كه جبرئیل عرضه داشت : به خدا قسم این همان ستاره است.

 

  كتاب شریف القطره - ج 1 - علامه مستنبط.

 

 

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﮔﻔﺖ ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﺍﺳﻤﺎﻋﯿﻞ ﻣﻠﮏ ﺯﺍﺩﻩ

ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﻯ؛

ﻣﻨﺶ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺭﺑﻄﻰ ﺑﻪ ﻣﻴﺰﺍﻥ ﺩﺍﺭﺍﻳﻰ ﻧﺪﺍﺭﺩ …

ﮔﺪﺍﻳﻰ؛

ﺻﻔﺖ ﺍﺳﺖ ﺭﺑﻄﻰ ﺑﻪ ﺑﻰ ﭘﻮﻟﻰ ﻧﺪﺍﺭﺩ …

ﺩﺍﻧﺎﻳﻰ؛

ﻓﻬﻢ ﻭ ﺷﻌﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺭﺑﻄﻰ ﺑﻪ ﻣﺪﺭﻙ ﺗﺤﺼﻴﻠﻰ ﻧﺪﺍﺭﺩ …

ﻧﺎﺩﺍﻧﻰ؛

ﻳﺎﻭﻩ ﮔﻮﻳﻰ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺭﺑﻄﻰ ﺑﻪ ﺯﻳﺎﺩﻩ ﮔﻮﻳﻰ ﻧﺪﺍﺭﺩ …

ﺩﺷﻤﻦ؛

ﻧﻤﺎﻳﺸﻰ ﺍﺯ ﻛﻤﺒﻮﺩﻫﺎ ﻭ ﺿﻌﻒ ﻫﺎﻯ ﺧﻮﻳﺶ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺭﺑﻄﻰ

ﺑﻪ ﺑﺪﺳﺮﺷﺘﻰ ﻭ ﺑﺪﺧﻮﺍﻫﻰ ﻃﺮﻑ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻧﺪﺍﺭﺩ …

ﻳﺎﺭ؛

ﻫﻤﺪﻟﻰ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺭﺑﻄﻰ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﻰ ﻭ ﭘﺮ ﻛﺮﺩﻥ ﻛﻤﺒﻮﺩ

ﻧﺪﺍﺭﺩ …

ﻭﻗﺘﻰ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﻯ،ﻳﻪ ﻟﻘﻤﻪ ﻧﻮﻥ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻴﻪ ..ﻭﻗﺘﻰ ﺗﺸﻨﻪ

ﺍﻯ،ﻳﻪ ﻗﻄﺮﻩ ﺁﺏ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻴﻪ .. ﻭﻗﺘﻰ ﺧﻮﺍﺑﺖ ﻣﻴﺎﺩ،ﻳﻪ

ﭼﺮﺕ ﻛﻮﭼﻴﻚ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻴﻪ …

ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻰ ﻳﻪ ﻣﺸﺘﻰ ﺍﺯ ﻟﺤﻈﺎﺗﻪ … ﻳﻪ ﻣﺸﺖ ﺍﺯ ﻧﻘﻄﻪ

ﻫﺎﻯ ﺭﻳﺰ،ﻛﻪ ﻭﻗﺘﻰ ﻛﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﻥ،ﻳﻪ ﺧﻂ ﺭﻭ

ﻣﻴﺴﺎﺯﻥ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﺯﻧﺪﮔﻰ …

ﻗﺪﺭ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻰ ﻫﺎﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺪﻭﻧﻴﻢ … ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﻮﺩﺭﺍ

ﻣﻨﻮﻁ ﺑﻪ،

ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻧﮑﻦ !

ﻭ ﺑﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ،

ﺑﺪﺑﻮﺩﻥ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﻧﮑﻦ !

ﻣﺎ ﺁﯾﯿﻨﻪ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ، ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﻢ !

ﻣﺸﮏ ﺭﺍ ﮔﻔﺘﻨﺪ :

ﺗﻮ ﺭﺍ ﯾﮏ ﻋﯿﺐ ﻫﺴﺖ،

ﺑﺎ ﻫﺮ ﮐﻪ ﻧﺸﯿﻨﯽ

ﺍﺯ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﺷﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﻫﯽ .

ﮔﻔﺖ :

ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﻧﻨﮕﺮﻡ ﺑﺎ ﮐﯽ ﺍﻡ،

ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﻨﮕﺮﻡ ﮐﻪ ﻣﻦ ﮐﯽ ﺍﻡ !

ﻭ ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ;

ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺸﯽ ﺑﯽ ﺍﻧﺘﻬﺎ

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





فوايد آب برنج براي پوست و مو

 

آب برنج چه فوایدی برای پوست و مو دارد ؟

 

برنج دم کردید، بهتر است درباره دور ریختن آب آبکشی آن دوباره فکر کنید.

 

آب برنج سرشار از مواد مغذیه که برای پوست و مو مفیداند، و البته بهترین راز زیبایی آسیاست. شما می توانید از آن به عنوان یک تونر، شستشو دهنده صورت، ماسک مو یا درمانی برای آکنه استفاده کنید.

 

باور نمی کنید؟ ما شش روش استفاده از آب برنج را توضیح می دهیم که هم صورتتان را بی عیب و نقص می کند و هم موها را براق می کند .

 

تونر پوست

 

یه تکه پنبه رو در آب برنج خیس کرده و از اون برای پاک کردن پوست استفاده کنید. آب برنج هرگونه ناخالصی سبوم اضافی را از روی پوست شما پاک میکند و باعث می شود پوست شاداب و نرم شود.

 

ماسک صورت

 

روش دیگر برای استفاده از آب برنج این است که ماسک صورت درست کنیم. یک تکه پارچه به اندازه صورتتان برداشته و قسمت چشم، دهان و سوراخ های بینی را روی پارچه ببرید. این پارچه ها رو داخل آب برنج برای ده دقیقه خیس کنید. بعد این ماسک را برداشته تا آب اضافی آن خارج بشود و بعد به دقت آن را روی صورت قرار بدهید. ۱۵ دقیقه صبر کرده و بعد ماسک را بردارید. این ماسک به شما احساس شادابی می بخشد.

 

       

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





داستان شهیدی. که بی سر سخن می گوید

 

 

 

. شهید علی اکبر دهقان از رزمندگان دفاع مقدس بود بود که عشق به امام حسین علیه السلام کار او را بدانجا رساند که آرزویش شهادتی همچون مولایش سیدالشهدا بود. حجة الاسلام صادقی سرایانی، از راویان دفاع مقدس نقل می کند که وقتی شهید دهقان و عده ای از برادران رزمنده در جاده بصره-شلمچه در حال حرکت بودند، در پی انفجار های پیاپی دشمن، شهید علی اکبر دهقان از پشت مورد اصابت گلوله قرار گرفت، در همان لحظه همرزمانش که می خواستند به سرعت از منطقه دور شوند متوجه می شوند، در حالیکه بدن این بزرگوار بدون سر می دود، سرش چند دقیقه ای یا حسین گویان روی زمین می غلتید. تمام ده یا پانزده نفری که آنجا بودند دیگر یارای جمع آوری پیکر را نداشتند…

 

همه داشتند گریه میکردند…

 

 

 

 

به پیشنهاد یکی از رزمنده ها کوله پشتی اش را باز کردند و وصیت نامه ی این بزرگوار را گشودند.

 

ألسلام علی الرأس المرفوع

خدایا من شنیده ام که امام حسین (ع ) با لب تشنه شهیدشده ، من هم دوست دارم این گونه شهید بشم…

خدایاشنیده ام که سر امام حسین (ع ) را از پشت بریده اند، من هم دوست دارم سرم ازپشت بریده بشه…

خدایا شنیده ام سر امام حسین (ع ) بالای نیزه قرآن خونده، من که مثل امام اسرار قرآن را نمی دونم که بتونم با اون انس بگیرم و بتونم بعد مرگم قرآن بخونم، ولی به امام حسین (ع ) خیلی عشق دارم… دوست دارم وقتی شهید میشم سر بریده ام به ذکر یاحسین یاحسین باشه

 

موضوعات: ادبیات شعری اهل بیت(ع)  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





پروردگارم!

قاضی تویی

کمک کن هیچوقت قضاوت نکنیم …

 

خوب یاد گرفته ایم ورانداز کردن همدیگر را!

یک خط کش این دستمان !

یک ترازو آن دستمان !

اندازه می گیریم و وزن می کنیم

آدم ها را

رفتارشان را

انتخاب هایشان را

تصمیم هایشان را

حتی قضا و قدرشان را !!

 

به رفیقمان یک تکه سنگینی می اندازیم،

بعد می گوییم

خیر و صلاحت را می خواهم !

غافل از اینکه چه برسر او می آوریم !

 

در جمع ، هرکس را یک جور مورد بررسی قرار می دهیم

آن یکی را به ازدواج نکرده اش

این یکی را به نوع رابطه اش

آن دیگری را…

 

میرویم توی صفحه ی یکی

و نوشته اش را میخوانیم می نشینیم و قضاوت می کنیم

 

یکی هم نیست گوشمان را بگیرد که :

آهای!

چندبار به جای او بوده ای

که حالا اینطور راحت نظر می دهی

 

حواسمان نیست که چه راحت

با حرفی که در هوا رها میکنیم

چگونه یک نفر را به هم می ریزیم

چندنفر را به جان هم می اندازیم

چه سرخوردگی یا دلخوری بجای میگذاریم

چقدر زخم میزنیم…

 

حواسمان نیست که ما می گوییم و رها میکنیم و رد می شویم

اما یکی ممکن است گیر کند

بین کلمه های ما

بین قضاوت های ما

بین برداشت های ما

دلی که می شکنیم ارزان نيست …

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





این شعر ادم رو  کجا میبره:

 

بازگرد ای خاطرات کودکی

بر سوار اسبهای چوبکی

 

 

درسهای سال اول ساده بود

آب را بابا به سارا داده بود

 

درس پند آموز روباه و خروس

روبه مکار و دزد و چاپلوس

 

روز مهمانی کوکب خانم است

سفره پر از بوی نان گندم است

 

کاکلی گنجشککی باهوش بود

فیل نادانی برایش موش بود

 

باوجود سوز و سرمای شدید

ریزعلی پیراهن از تن می درید

 

تا درون نیمکت جا می شدیم

ما پر از تصمیم کبری می شدیم

 

پاک کن هایی ز پاکی داشتیم

یک تراش سرخ لاکی داشتیم

 

کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت

دوشمان از حلقه هایش درد داشت

 

گرمی دستانمان از آه بود

برگ دفترها به رنگ کاه بود

 

همکلاسی های درد و رنج و کار

بچه های جامه های وصله دار

 

بچه های دکه سیگار سرد

کودکان کوچک اما مرد مرد

 

کاش هرگز زنگ تفریحی نبود

جمع بودن بود و تفریقی نبود

 

کاش می شد باز کوچک می شدیم

لااقل یک روز کودک می شدیم

 

یاد آن آموزگار ساده پوش

یاد آن گچ ها که بودش روی دوش

 

ای معلم نام و هم یادت بخیر

یاد درس آب و بابایت بخیر

 

ای دبستانی ترین احساس من

بازگرد این مشق  ها را خط بزن.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...