✿مدرسه علمیه جوادالائمه آبدانان استان ایلام✿
 
 

✿جــــوادالائــــــمه آبــــــــدانـــــان✿


حدیث موضوعی





اوقات شرعی


روزشمار فاطمیه


جستجو


آخرین نظرات
  • مازیار در ​در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟
  • یا کاشف الکروب  در برگزاری مراسم اربعین همراه با برگزاری نماز ونهار در مدرسه جوادلائمه"ع"خواهران
  • کامبیز در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • یا کاشف الکروب  در با پدر ومادر چگونه رفتار کنیم
  • یا کاشف الکروب  در نحوه شهادت شهید خرازی
  • یا کاشف الکروب  در عید غدیر از دیدگاه شیعیان
  • فرمانده در خیلی نگو من گناهکارم
  • شاهمرادی  در حدیث روز
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • فاطمه در ‌طریقه ختم دعــای مشــلول
  • سياحي‌  در حدیث
  •  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • ام المومنین  در توصیه های استاد دولابی برای زندگی..
  • عابدی  در حدیث
  • مژگان در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • گل نرگس  در حدیث روز
  • زكي زاده  در در تقوا وپرهیز از گناه..



آمار
  • امروز: 341
  • دیروز: 1103
  • 7 روز قبل: 10131
  • 1 ماه قبل: 26360
  • کل بازدیدها: 811867

 



به نام آن كه اگر وجودش نباشد وجودم نيست

 

انگيزه ي من از طلبگي :اول از هر چيزي طلبگي يعني داشتن هدف و اعتقاد و باوري راسخ و داشتن اعتقاد كامل به خود شخص واقعا من ازطلبگي هيچ چيزي نمي دانستم و نمي دانستم كه يك فرد طلبه در جامعه چه قدر مي تواند تأثير مثبت روي جامعه داشته باشد .براي اولين روزي كه كلمه حوزه و ورود به طلبگي به گوشم خورد موقعي بود كه داشتم براي كنكور خودم را آماده مي كردم .نيمه هاي زمستان بود كه يكي از دوستانم از طلبگي و حوزه برايم حرف زد. من هم از حرفهاي او تحت تأثير قرار گرفتم و وارد حوزه شدم ،روز اول وقتي كه وارد حوزه شدم احساس خوبي داشتم ،اولين آرزوي بزرگي كه توي دلم هميشه داشتم اين بود كه جامعه ما بهترين جامعه باشد .من كه نمي گويم همه ي مردم وارد حوزه بشن ولي هر كسي كه وارد جامعه مي شود در هر رشته اي كه باشد از يك هنرمند گرفته تا يك پزشك  تا يك معلم و همه ي شغلهاي ديگر اگر فرد مثبت و خوبي باشد براي جامعه ، اگر واقعا انگيزه ي او در رشته اي كه فعاليت مي كند فقط براي كسب علم و پيشرفت جامعه باشد و اينكه به وطن خود احترام بگذارد و بتواند به عنوان يك فرد مسلمان تلاش كند كه جامعه خود را بي نياز به كشورهاي خارجه باشد اولين كاري كه مي كند اسلام و اعتقاد به رهبر و اينكه وطن خود را به هيچ قيمتي نفروشد و آن موقع جامعه به بهترين شكل در مي آيد و حتي خدا هم براي سر بلندي آن به مردمش كمك مي كند كه دشمنان اسلام و وطنش نابود شوند.پس هم رنگي مردم و وفاداري آنها در هر مقطعي كه باشندمي توانند به پيروزي اسلام كمك كند پس جامعه براي اينكه بتواند نسل خود را خوب پرورش دهد اولين كاري كه بايد انجام دهد : 1-خود سازي   2-پيشرفت علم و دانش  3-وطن پرستي و اعتقاد به رهبر انقلاب 4-نگذارد كه كشورهاي بيگانه اسلام را تحريك كنند 5-تعليم اخلاق  6-ايجاد اشتغال براي جوانان  7-نفروختن علم و دانش مردم به كشورهاي بيگانه 8- احترام به حقوق يكديگر و ساير موارد ….

و انگيزه من بعنوان يك فرد طلبه بتوانم خود را بسازم و آنگ.نه كه مردم از من انتظار دارند باشم ، اگر من نتوانم خود را بسازم چگونه مي توانم مردم را بسازم ، پس هر فردي اولين كاري كه مي كند خودسازي است ، تا آدم به شناخت خود پي نبرد ، چگونه مي تواند ديگران را بشناسد . دومين انگيزه من علاقه بود . من هميشه دوست داشتم عمري كه خداوند به من عنايت كرده بيهوده و عبث از دست ندهم . بفرمودة امامان معصوم :كسب علم و دانش از هر مرتبه اي بالاتر است و اينكه بتوانم به عنوان يك الگو در خانواده خودم باشم و اينكه نزديكي به كتابهايي كه شناخت خدا در آن ها بهتر است بهترين كتاب حوزه از نظر من قرآن و عمل به آن است و بتوانم آن را سرلوحه دفتر زندگي خود قرار دهم و اينكه حظور در حوزه فقط براي خواننده مطالب ديني نباشد بلكه بتوانم به عنوان يك نسل جوان در جامعه دفتار جوبي داشته باشم

از خداوند مي خواهم كه مرا در اين راه كمك كند و لياقت اين اسم را داشته باشم و از خدا مي خواهم مرا در مقابل جوادالأئمه (ع) سربلند بيرون بيايم

 

                                                            والسلام

 

                                                                                                            زينب باباكرد طلبه ورودی جدید

موضوعات: جوادالائمه(ع)  لینک ثابت




 مأمون چون درمیان یک سلسله  تنگناها ،تصمیم گرفت خود را به خاندان پیامبر نزدیک سازد ،و بر همین اساس با تحمل ولیعهدی بر امام هشتم می خواست سیاست چند بعدی خود را به اجرا بگذارد از سوی دیگر ،عباسیان از این روش مأمون که احتمال می رفت خلافت  را از بنی عباس به علویان منتقل سازد ،سخت ناراضی بودند و به همین جهت به مخالفت با او بر خواستند و چون امام توسط مأمون  مسموم و شهید شد آرام گرفتند و خشنود شدند و به مأمون روی آوردند .مأمون کار زهر دادن به امام را بسیار سرّی و مخفیانه انجام داده بود و سعی داشت جامعه از این جنایت آگاهی نیابد و از همینرو برای پوشاندن جنایات خود تظاهر به اندوه و عزاداری می کرد ،اما با همه پرده پوشی و ریاکاری ،سر انجام بر علویان آشکار گردید که قاتل امام جز مأمون کسی نبوده است ،لذا سخت دل آزرده و خشمگین گردیدند و مأمون بار دیگر حکومت خویش را در معرض خطر دید و برای پیشگیری از عواقب  امر ،توطئه دیگری آغاز کرد و با تظاهر به مهربانی و دوستی نسبت به امام جواد -علیه السلام -تصمیم گرفت دختر خود را به حضرت تزویج کند تا استفاده ای را که تحمیل ولیعهدی بر  امام رضا (ع)در نظر داشت از این وصلت نیز بدست آورد بر اساس همین طرح بود که امام جواد (ع)را در سال  ه -ق یعنی یک سال پس از شهادت امام رضا (ع)از مدینه به بغداد آورد و به دنبال مذاکراتی که در جلسه مناظره امام با یحیی بن اکثم  گذاشت (و قبلا آن را نقل کردیم )دختر خود ((ام ّ الفضل )را به همسری حضرت در آورد ، هدف مأمون از اینکه دخترش را به همسری امام رضا(ع) درآورد وسپس دختر دیگرش را به امام جواد(ع) داد، گماشتن جاسوس در داخل خانه ایشان بوده است.

برگرفته از پایان نامه راضیه محمدی

شهادت حضرت امام جوادالائمه(ع) خدمات تمام دوستاران اهل بیت تسلیت باد

موضوعات: جوادالائمه(ع)  لینک ثابت




 پیشگفتار:

((شهادت پایان نیست ، آغاز است ،تولدی دیگر است در جهانی فراتر از آنکه عقل زمینی به ساحت قدس ان راه یابد. تولد ستاره ای است که پرتو نورش عرصه زمان را در می نوردد و زمین را به نور رب الارباب اشراق می بخشد.)) انکار همین دیروز که بود که مردانی از جنس نور به رهبری فرزندی از تبار حسین (ع) در آن روزگار و دورانی که غبار تردید ورخوت ستم شاهی بر دل ها سنگی می کرد،اسماعیل وار  به امر ابراهیم زمان به چا خاستند تا به ذبح کردن نفس و جان خود، به ندای حق گوش فرا دهند و از تاریکی ها به وادی نور هجرت نمایند. زمان گذشت و مردان پولادین سرزمین ما چون رود های پر خروش به هم پیوستند و دریا شدند، دریای هم دلی و هم ز هم زبانی . سال های پرشور 1357تا1359را که سرشار از جانبازی و فداکاری ها ملت بود، پشت سر گذاشته شد که تا اینکه جنگ دنیای کفر علیه طفل تازه متولد شده انقلاب اسلامی ایران آغازین گرفت و اینک مردان مرد در افقی نورانب تر به نداب ((هل من ناصر ینصرنی )) حسین زمانشان لبیک گفته و در میکده ی پیر جماران لا یتناهی از  شراب شهادت ،  ارحیق مختوم از دست روح خدا کشیدند تا قلب سنگی کفر را نشانه گیرند. مردان پولادین این دیار نیز به گرد هم حلقه زدند و در چشم بر هم زدن نهالی شجره طیبه بسیج را در اینه شهر غرس نمودند. لباس رزم بر تن پوشیده و با قلبی مطمئن مصداق آیه ی شریفه ی :((الذین آمنوا یقاتلون فی سبیل الله))شده و رهسپار جبهه های حق علیه باطل شدند و در جنگی نابرابر با انجام عملیاتهای پیروز مندانه ای به لشکریان یزید زمان یورش بردند،در زیر باران و سرب باروت ، مصابیحی برای نشان دادن راه نور شدند. شباهت و هم سانی انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی با انقلاب عظیم عاشورا ، این همه ایثار ها ، شجاعت ها ، صبوری ها و عظمت ها را رقم زد و صحنه هایی آفرید که در آن شور و شکوه عاشورایی به خوبی مشهود است.  

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون

    

   

زندگینامه شهید علی عصمت

شهید عصمت در سال 1346در خانواده ی مذهبی محروم در شهر آبدانان دیده به جهان گشود پدر ایشان با تحمل زجر و مشقات فراوان او را پرورش داده تا به سن بلوغ رسیده اند شهید در سن 6 سالگی به تحصیل اشتغال ورزید و تا دوران اول راهنمایی که هم زمان با شروع انقلاب اسلامی بود تحصیلات خود را با موفقیت پشت سر نهاد شهید در دوران پیروزی انقلاب فعالیت فراوانی نمود چرا که او علاقه را مرگ به اسلام داشته و همین علاقه موجب آن شد که شهید در ردای روحانیت قدم به میدان گذارد عقیده و جهاد لذا با افتتاح حوزه ی علمیه به مسئولیت مدیریت و تدریس آن زیر نظر مستقیم حاج آقا حسینی امام جمعه ی محترم آبدانان بود شهید اولین فردی بود که افتخار ثبت نام وتحصیل در آن را به دست آورده اند و پس از ایشان تحصیل با موفقیت با کسب

گواهی ادامه ی تعلیم از استاد خود (حاج آقا حسینی )و حوزه ی علمیه اراک معرفی شدند.

و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون

زندگینامه شهیدعبدالله دارابی

 

 شهید عبدالله دارابی در سال 1350در خانواده ای مذهبی و محروم پا به عرصه ی وجود نهاد. دوران کودکی را در آغوش خانواده اش که پر از محبت و صفای اللهی بوده نمود. پدر وی بنا به وظیفه ی بشریش او را به مدرسه روانه نمود و شهید تحصیلات دوران ابتدایی را در زادگاهش به اتمام رساند شهید با اینکه در خانواده ای از قشر محروم و مستضعف جامعه زندگی می کرد معهذا محرومیت اقتصادی نتوانست سد راه او در جهت ارتقاء و کسب معارف اسلامی و خلاق خسته گردد . او قدری متدین بود فرایض مذهبی را به نحو مطلوب انجام می داد. نور و فروغ اللهی که در قلب عبدالله وجود داشت او را به سوی کسب علوم دینی هدایت نمود و شهید در این راستا ابتدا در حوزه ی علمیه ی آبدانان و سپس جهت ادامه ی تحصیل به حوزه ی علمیه اراک عزیمت نمود. او که به حقانیت نهضت اسلامی ایران و به دستائس شیطان بزرگ آمریکا آگاهی یافت. لذا تصمیم گرفت این بار در سنگر جبهه همراه دیگر هم رزمان خود درس واقعی را کسب نماید .

 

و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون

 

وصیت نامه شهید سید برزو کرمی

الحمدالله رب العالمین و صلاه و السلام علی سید انبیا و المرسلین و حبیب الله العالمین احمد و محمود ابوالقاسم محمد(ص)با درود و سلام به محضر مبارک امام امت و با درود و سلام بر تمامی اسارت و اولین مجروحین و شهدای جنگ تحمیلی مادرم ، مادر عزیزم در مرگ من ناراحتی و غمگینی از خودت نشان مده زیرا دشمنان ما خوشحال می شوند مادرم ما بر حقیم ، پدرم تو هم بدان که ما بر حقیم زیرا ما راحتی را می پیماییم که رسول خدا (ص) و حضرت علی و حسن و حسین(ع) و بتها امامان ما آن را پیموده اند و ما نیز باید دنباله رو آنها باشیم زیرا شیعه علی (ع) هستیم پدران و مادران و خواهران سعی کنید این راهی را که داریم طی می کنیم رها نکنید حتی اگر در این راه جان خود را از دست بدهیم تمام امامان ما در همین راه به شهادت رسیده اند اگر آن زمان یزیدها و معاویه ها و ابوسفیان ها بودند در این زمان نیز صدان ها و ریگانها و یا سرعرفات ها وجود دارند ما اگر امروز نمیمیریم فردا یا پس فردا خواهیم مرد پس چه بهتر همین امروز در راهی که خیر و خوبی و راه سعادت است بمیریم یا به قول خودمان اول و آخر مردن است و سعی کنید که امام را تنها نگذارید مانند اهل کوفه نباشید که اول خودشان امام را دعوت کردند و بعد خودشان امام را با شمشیر خودشان به شهادت رساندند و در ضمن جبهه را فراموش نکنید.

 

خاطرات:

در سال 1366در بسیج شهرستان آبدانان ثبت نام نمودم با عده ای از دوستان و هم کلاسان بعد از بدرقه  توسط مردم در بیرون شهر ، سوار مینی بوس کردند البته بعد از مراسم و سخنرانی توسط  امام جمعه ی وقت یکی از چهره های که دیدیم پدر شهید برزو کرمی(ره)بود که تا چشم گریان به استقبال (بدرقه ی)پسرش آمده بود ابتدا از او خواست که بماند و درسش را بخواند می گفت اینجا هم می شود خدمت کرد اما که برزو تصمیم خود را گرفته بود قبول نکرد پس پدر و پسر با هم وداع نمودند در بین راه آبدانان تا ایلام خیابان با هم بگو و بخند می نمودیم که انگار دنبال کاروان عروس بودیم تا ما را به یک پادگان بیرون از شهر ایلام بردند منطقه ی به نام ششدار آنجا به ما کفش و لباس نظامی می دادند و بعد از سخنرانی توسط مسئول عقیدتی سیاسی تیپ 114امیرالمونین به منطقه ی مهران اعزام شدیم و در آن جا ما را به جوار امام زاده سید حسن (ع) بردند ، ما را صف دادند و دو نفر که یکی از آنها بعداًََ فهمیدیم شهید قبادیان بود در بین ما می گشتند و افرادی را جدا می کردند افرادی که مقداری زبر و زرنگ بودند یا احیاناً از نظر جثه بزرگتر بودند و اعزام مجدد بودند نمی توانستیم چرا به شوی می گفتیم چاق و لاغرمان می کنند. 

نشود زمزمه خون شهیدان خاموش      سوز عرفانی این نغمه ، ز سازی دگر است

چگونه می توان از اسارت (( خاک ))آزاد شد ؟

چگونه می توان از بند (( حیات )) رها گشت ؟

با کدام جاذبه می توان از مدار (( زندگی )) بیرون رفت ؟

با کدام عشق می توان از محدوده (( ماندن )) به قلمرو هیجان بر انگیز (( رفتن )) سفر کرد ؟ ……

چه کسی می تواند برود ، تا (( بماند ))؟

چه باید کرد ، تا رنگ جاودانگی گرفت ؟

چگونه باید مرد ، تا جاودانه زیست ؟

چه باید خواند ، تا طنین آن در رواق (( تاریخ )) ماندگار شود ؟

کجا باید رفت که غایب از اینجا نیست ؟

چه رفتنی است که (( ماندن )) است ؟

چه غیبتی است که ((شهادت )) است ؟

چه مردنی است که (( حضور )) و (( حیات )) است ؟

کدام مرگ (( زندگی )) است ؟

حضرت علی (ع) فرموده است : (( ان خیر الموت القتل ))

گر بشکافی هنوز ، خاک شهیدان عشق ، آید از آن کشتگان ، زمزمه : دوست …. دوست …

کیمیای (( معنویت )) جبهه ها ، دگرگون کننده ترین عنصر برای انسان هاست و سبب سازترین عامل ، برای پیروزی ها و نصرت های الهی .

منظور همان الهی شدن انسانهاست ، خدائی شدن بنده های خاکی ، آسمانی شدن موجودات زمینی …

و اینها همه در سایه (( بنده خدا )) شدن است و آزاد شدن از بند (( خویش )) ، بریدن از علقه دنیا ، و رها گشتن از جاذبه حیات و پیوستن به دریای عظمت و خلود ، خود فتحی بزرگ است که در جبهه های ما ، حتی پیش از پیروزی های نظامی ، پدید می آید … فتح پیش از فتح !

و … (( فتح الفتوح )) همین است .

گشودن در قلعه های (( نفس پرستی )) و (( خودخواهی )) و (( عافیت جویی )) و (( رفاه طلبی )) و (( علاقه به زندگی )) و (( ترس از مرک )) و (( محبت مال و مقام )) و (( جاذبه شهرت و شهوت و شکم )) و (( عشق به دنیا )) و … چندین حصار نفسانی دیگر .

اینهاست خیبرهای ابلیس نشین ، که باید فتحشان کرد !

اینهاست قلعه های کمینگاه دل دنیا زده ، که باید با کلید (( عشق به شهادت )) گشود .

اینهاست پناهگاههای نفس وسوسه گر و نفاثه و خناس ، که باید درهم کوبید .

در شب حمله ، پیش از یورش بردن به خاکریز دشمن ، حمله به این دیوارهای عظیم شیطانی است که پیروزی آور است ، دیوارهایی که مانع رفتن و عبور انسان می گردد ، دژها و حصارهایی که از طیران و هجرت و شهادت ، باز می دارد و می ترساند .

شب حمله ، شب شکستن این خط است .

شب حمله ، عبور از این کانال های عمیق و خطرناک و صعب العبوری است که خیلی ها را به خود کشیده است !

شب حمله ، بریدن این سیمهای خاردار حلقوی و موانع ایذایی است ، با انبردست ایثار و شهادت طلبی و خداجویی .

شب حمله ، خنثی کردن این میادین وسیع (( مین )) است ، که کانونهای خطر یک رزمنده با اخلاص است .

شب حمله ، گذشتن از خط آتشی است که (( هوای نفس )) در میدان عمل و در وسعت عمر انسان ، برافروخته است .

شب حمله ، شب شکستن آئینه ای است که فقط جلوه های فریبای زندگی را به ما می نمایاند .

آنکس که در این میدان ، ضعیف باشد ، در جبهه جنوب و غرب هم ناتوان است .

آنکس که در پیچ و خم جهاد با نفس ، و نشیب و فراز غلبه بر خودخواهیها و دنیا طلبی ها ، هنوز گرفتار باشد ، از خم و پیچ منطقه عملیات ، از شیارهای کوهستانهای جبهه ، از پستی و بلندی های میدان عمل ، از ارتفاعات چند هزار متری و تپه های استراتژیک هم قدرت عبوز نخواهد داشت .

چرا که در این صحنه ها ، باید (( خود )) را سکوی پرش قرار داد .

باید (( نفس )) را به زیر پا گذاشت ، تا قامتی بلند به دست آورد ، و افق های دوردست تر را دید .

باید (( تن )) را نردبان معراج (( جان )) ساخت .

باید (( بدن )) را چاشنی حرکت و پرواز (( روح )) کرد .

آنکس که بر محبت پدر و مادر و زن و فرزند و خانه ، فامیل ، درآمد ، پس انداز ، ماشین ، موتور و دکه و پاساژ ، دفتر و دستک ، دوست و پست ، قیافه آرایی و شیک پوشی و خورد و خواب و رفاه و آسایش و استراحت و … غالب نشده باشد ، بر کفار متجاوز هم غالب نخواهد شد . چرا که این تعلقات ، هر کدام هزار دام برای اسارت جان و روانمان گسترده اند .

در این دو راهی ها و چند راهی ها کدام برگزیده می شود :

خدا و پیامبر و جهاد ؟ …. یا :

دنیا و خود و خویشان و منزل و مغازه و اعتبارو دارایی ؟

شب های حمله ، معجزه از جان گذشتن ، مکرر در مکرر به وقوع می پیوندد .

آنکس که برای دنیا کمتر کار کرده است ، به آسانی هم از آن می گذرد .

ولی … آنکس که تلاش شب و روزش ، فعالیت های فردی و اجتماعی اش برای دنیا بوده است ، گذشتن از دنیا هم برایش غیر ممکن ، یا مشکل است .

و این سخن رسول الله (ص) است که :

دشمن ترین دشمنانت ، همان نفس توست که در درون توست . و … شب حمله ، قبل از درگیری با کفار ، درگیری با (( خود )) است .

در جدال بین مرگ و زندگی ، بین اخلاص و ریا ، بین جنگیدن برای خدا یا نظر مردم ، بین خودنمایی و خداجویی ، آنکس که هنوز وابسته است ، پیروز نخواهد شد ، در این جدال می لغزد ، می ترسد ، مردد می شود ، یک گام به جلو و دو گام به عقب می رود ، فرار می کند ، بر می گردد ، مرتد می شود ، به (( رجعت )) می گراید .

و آنکس جبهه ها پیکار مرگ و زندگانی است           مزد شهادت ها حیات جاودانی است  

اینان ، در شب حمله ، قبل از عملیات هم فاتح اند .

چرا که قلعه (( خویش )) را فتح کرده اند .

شب حمله ، شب از جان گذشتن                شب حمله شب ، میثاق بستن

خدا را دیدن و خود را ندیدن                   بت وابستگی ها را شکستن

… چه می شنوم ؟!

صدای دعا و نیایش ، زمزمه گریه و توسل ، دعای کمیل و زیارت عاشورا ، نوحه خوانی و سینه زنی به یاد شهیدان ، عزاداری برای امام حسین (ع) …

نجوای محزون یک رزمنده در نمازشب ، هق هق گریه یک دلسوخته در سجده ، تمنای شهادت ، در قنوت ها …

… چه می بینم ؟!

تمرین برای عملیات فردا ، پاک کردن و آماده ساختن اسلحه ، جمع و جور کردن وسائل و تجهیزات ، در گوشه ای نشستن و وصیتنامه نوشتن ، سفارشات را به یکدیگر دادن ، تمنای شفاعت از همرزم ، در صورت شهید شدن ، سر و گردن هایی در هم ، نشان وداع ! چهره ای بر خاک ، پیشانی در سجده ، قامتی در پیشگاه خدا ، راکع ….

جمعی در حال نماز جماعت ، طلبه ای لباس رزم ، بر تن ، برادری بلند گوی تبلیغ ، در دست .

با هم می گویند :

(( دیدار بعدی نجف و کربلا … )) چه خبر است ؟

(( شب حمله )) است . شب شهادت ، و …. شب فتح .

اینان چه دیده اند که ما ندیده ایم ؟

اینان چه خوانده اند که ما نخوانده ایم ؟

اینان چه می دانند که ما نمی دانیم ؟

اینان ، قبل از شهادت ، شهیدند .

از چهره هایشان معلوم است که شهید خواهند شد .

یا رب شهیدان در شهادت چه دیدند       کز ما بریده ، سوی تو هجرت گزیدند ؟

پیـــرایه وابســتگی از تن بریــدنــد            آزاد گردیدند و سویت پر کشیدند

اینان که با خون ، وصیتنامه می نویسند ، ….

اینان که با خون ، شعر فتح می خوانند و سرود پیروزی می سرایند

اینان که در بستری از خون می خوابند و خواب شهادت می بینند

اینان که غسل شهادت می کنند ، اگر امدادهای غیبی ، به سراغ اینان نیاید ، چه کسانی پیروزند ؟

اینان مهاجران دیار نورند .

اینان ، مسافران وادی عرفانند . اینان طائران خونین بال ابدیت اند . 

اینان که سوی یارشان پرواز کردند              از پای جان ، بند اسارت باز کردند

در جام خون خود ، جمال یار دیدند              از شوق ، آهنگ سفر را ساز کردند

در آینه (( شب حمله )) چهره خود را بهتر می توان دید .

مقدار وابستگی ها و حریت ها را می توان شناخت .

در این آینه زلال و بی غبار ، صفاها ، صمیمیت ها ، اخلاص ها ، یکدست و خالص بودن ها ، بهتر مشخص است .

دلسوختگان شب زنده دار ، در جبهه ، این شب را ، غنیمت می دانند .

صدیقان سحر خیز و صادقان عاشق ، شب حمله را شب وصال می دانند .

شب حمله ، شب نور است و روشنایی ، شب معرفت است و شب معنویت ، شب دیدار است و حضور و شاهد بودن و شهید شدن و لقاء .

شب حمله شب دیدار مهدی است              به سنگر سر کشیدن ، کار مهدی است

چــــراغ محــفل سنـــــگر نـشینان                فروغ روشن رخسار مهدی است

 

 

شادی روح شهدا و امام شهدا

صلوات

موضوعات: جوادالائمه(ع)  لینک ثابت




مهدیا

جان ها شورانگیز از یاد دلربای توست،در برهوت دردناک تنهایی بیش از همیشه درشبستان شیدایی تو می کاوم و همچون هزاران شمع درانتظار یگ نگاه تو سوختند به پایان رسیدنم را در میان بیشه زار بی محبت روزگار نظاره گرم و دیدگانم را به دریچة امید یگانة هستی می دوزم و در خفقان فریادهای بی پاسخ ،خود را به شاخة طوبای  محبت تو می آویزم تاعطش وجودم را باعطر یاس های امید سیراب گردانی .امروز که جواب آینه ها سنگ است، زمانه عشق را در درون خود محو کرده و پرده ظلم بر رخسار بشر انداخته، دیده ای نمانده که در چشمانت بنگرد پس چگونه توانم که صدایت زنم و جواب لن ترانی شنوم. همچو همیشه مرا دریاب تا در منجلاب وحشی گنه فرو نروم و خود را به کهکشان رهایی و آزادی رسانم….

فرزانه یزدان پناه طلبه سال اول

موضوعات: جوادالائمه(ع)  لینک ثابت