شاعر : زنده یاد ابوالفضل سپهر
هنگام جنگ داديم صدها هزار دارا
شد كوچه هاي ايران مشكين ز اشك سارا
سارا لباس پوشيد ، با جبهه ها عجين شد
در فكه و شلمچه ، دارا بروي مين شد
چندين هزار دارا ، بسته به سر ، سربند
يا تكه تكه گشتند يا كه اسير و دربند
ساراي ديگري در ، مهران شده شهيده
دارا كجاست ؟ او در ، اروند آرميده
دوخته هزار سارا ، چشمي به حلقه در
از يك طرف و ديگر چشمي ز خون دل ، تر
سارا سؤال مي كرد ، دارا كجاست اكنون ؟
ديدند شعله ها را در سنگرش به مجنون
خون گلوي دارا آب حيات دين است
روحش به عرش و جسمش ، مفقود در زمين است
در آن زمانه رفتند ، صدها هزار دارا
در اين زمانه گشتند ده ها هزار« دارا »
هنگام جنگ دارا گشته اسير و دربند
داراي اين زمان با بنزش رود به دربند
داراي آن زمانه بي سر درون كرخه
ساراي اين زمانه در كوچه با دوچرخه
در آن زمانه سارا با جبهه ها عجين شد
در اين زمانه ناگه ، چادر( لباس جين ) شد
با چفيه اي كه گلگون از خون صد چو داراست
سارا ، خود از براي جلب نظر ، بياراست
آن مقنعه ورافتاد ، جايش فوكول درآمد
سارا به قول دشمن از اُمّلي درآمد
دارا و گوشواره ، حقّا كه شرم دارد!
در دستهايش امروز ، او بند چرم دارد
با خون و چنگ و دندان ، دشمن ز خانه رانديم
اما به ماهواره تا خانه اش كشانديم
يا رب تو شاهدي بر اعمالمان يكايك
بدم المظلوم ياالله ، عجّل فرجه وليّك
جاي شهيد اسم خواننده روي ديوار
آنها به جبهه رفتند اینها شدند طلبکار