زيبا و خواندني …
شهادت هانیه و وهب مسیحی در كربلا

این خانواده از سه نفر تشكیل مى‎شدند، از عشایر بودند و به آیین مسیحیت اعتقاد داشتند، هنگامى كه كاروان امام حسین در مسیر خود به سوى كوفه، به سرزمین ثعلبیه رسید، امام از دور خیمه سیاه سوخته‎اى دید، تنها به سوى آن خیمه حركت كرد، وقتى به آنجا رسید پیرزنى را دید، نام او “قمر” بود، پسرش “وهب” براى صید به صحرا رفته بود، عروسش “هانیه” نیز در این وقت همراه شوهرش وهب بود.

امام احوالپرسى گرمى با قمر كرد، قمر مقدارى از حال و روزگار خود را براى آن مرد ناشناس (كه نمى‎دانست او امام حسین است) تعریف كرد از جمله گفت: «ما در این بیابان، در مضیقه آب هستیم.»

امام او را به كنارى برد، و سنگى در آنجا بود، با نیزه خود، آن سنگ را از جا كند، چشمه آب زلالى از زیر آن سنگ آشكار شد، سپس امام با قمر خداحافظى كرد و هنگام خداحافظى ماجراى خود را تذكر داد و از قمر خواست كه به پسرش بگوید مرا در راه یارى حق و مبارزه با ظلم، كمك كند.

امام از آنجا رفت، قمر آن چنان دلباخته امام شده بود كه مى‎خواست پر درآورد و همراه امام برود، ولى صبر كرد تا پسر و عروسش آمدند، ماجراى چشمه و برخورد مهرانگیز امام را براى آنها تعریف كرد. آن سه نفر مجذوب دیدار امام شدند، همه چیز را رها كردند و به سوى امام حسین(علیه‎السلام) حركت نموده و خود را به امام رساندند، و در محضر آن بزرگوار، مسلمان شدند، و جزو یاران آن حضرت شده و با هم به كربلا رسیدند، در آن روز ورود، نه روز از عروسى وهب با هانیه مى‎گذشت.

روز عاشورا فرا رسید، قمر پسرش وهب را براى یارى فرزند زهرا(علیهاالسلام) آماده مى‎كرد، مكرر به او مى‎گفت: «پسرم! برخیز و پسر دختر پیامبر را یارى كن.» وهب به میدان رفت، و با دشمن جنگید و سرانجام اسیر شد.

او را نزد عمر سعد آوردند، عمر سعد كه دلاوری‎هاى او را دیده بود گفت: «چه شكوه و رشادت سختى داشتى» سپس به دستور او گردنش را زدند و سرش را به سوى لشكر امام حسین (علیه‎السلام) افكندند، مادرش قمر سر او را گرفت و به آغوش كشید و خون صورتش را پاك كرد و گفت: «حمد و سپاس خداوندى را كه با شهادت تو روى مرا سفید كرد.»

سپس سر را به سوى دشمن انداخت، یعنى ما متاعى را كه در راه دوست داده‎ایم، پس نمى‎گیریم.

آنگاه عمود خیمه را كشید و به جنگ دشمن شتافت، امام او را به خیمه برگردانید.

هانیه خود را بر سر پیكر به خون تپیده شوهرش وهب رسانید، در حالى كه خون پیكر پاك او را پاك مى‎كرد، مى‎گفت: “هنیئا لك الجنه؛ بهشت بر تو گوارا باد.”

شمر به غلامش به نام رستم گفت او را بكش، رستم عمود آهنین بر سر آن نوعروس زد، هانیه نیز در كنار شوهر، شهد شیرین شهادت نوشید، و به عنوان اولین زن شهید كربلا، بر سكوى پرافتخار شهادت ایستاد.

وهب آنچنان جانبازى كرد كه در پیكر پاكش، اثر هفتاد ضربه شمشیر و نیزه دیده شد.

به این ترتیب این دو نوعروس و نوداماد، ماه عسل خود را در كربلا گذراندند، و مادرشان در كنارشان خدا را شكر مى‎كرد كه دو دسته گلى را در طبق اخلاص نهاده و در محضر امام حسین(علیه‎السلام) به پیشگاه خداوند مهربان اهدا نموده است.

هزاران رحمت و درود بر این خانواده دلباخته و شیفته حق و حقیقت.
 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...