کلامی از شیخ بهایی:

آدمی اگر پیامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نیست، زیرا:
اگر بسیار کار کند، می گویند احمق است
اگر کم کار کند، می گویند تنبل است
اگر بخشش کند، می گویند افراط است
اگر جمع گرا باشد، می گویند بخیل است
اگر ساکت و خاموش باشد، می گویند لال است
اگر زبان آوری کند، می گویند وراج و پر گوست
اگر روزه برآرد و شبها نماز بخواند، می گویند ریا کار است
و اگر نکند، می گویند کافر است و بی دین است
لذا نباید بر حمد و ثنای مردم اعتنا کرد
و جز از خداوند نباید از کسی ترسید.
پس آنچه باشید که دوست دارید.
شاد باشید، مهم نیست این شادی چگونه قضاوت شود

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت
نظر از: عابدی [عضو] 

وقتی دلم می گیرد می زنم به سیم آخر …
اما یادم می آید یک طلبه نباید بزند به سیم آخر….
عصبانی که می شوم دلم میخواهد فریاد بزنم…اما باز هم یادم می آید که من طلبه ام
دلم میخواهد گریه کنم و آه و ناله سر دهم و شکایت کنم…اما یادم می آید ..
احساس تنهایی که به سراغم می آید… باز هم یادم می آید
غصه که در دلم می نشیند….
وقتی این همه دروغ و خودنمایی جامعه را می بینم ….دلم از مردم که میگیرد
وقتی میبینم یک آدم با دوتاچشمش نگاه می کند و مثل آب خوردن خالی می بندد
وقتی میبینم زنان و مردان دیگری فرقی با هم نمی کنند!
دلم میخواهد … ولی یادم می آید…
همه ی اینها که گفتم سزنی بود در انبار کاه ..یکی بود از هزارتا…
طلبه هم که نبودم باز هم یاد می آمد
که من بنده ام… بنده ی خدایی بزرگ…
یادم می آمد که من دین دارم
و یک مسلمانم…
راستی این روزها همه مسلمانند اما چرا این همه …
و حرف های من هنوز نا تمام

1396/11/26 @ 12:08


فرم در حال بارگذاری ...