داستان بسیار زیبا از زن بی حجاب و زن چادری

 زن هنوز کاملا وارد اتوبوس  نشده بود که راننده ناغافل در رو بست و چادر زن لای در  گیر کرد. داشت بازحمت چادر رو بیرون میکشید که یه زن  نسبتا بدحجاب طوری که همه  بشنوند گفت: آخه این دیگه چه جور لباس پوشیدنه؟ خودآزاری دارن بعضی ها !
 زن محجبه، روی صندلی خالی کنار اون خانم نشست و خیلی آرام طوری که فقط زن بدحجاب بشنوه گفت:
 من چادر سر می کنم ، تا اگر  روزی همسر تو به تکلیفش عمل نکرد ، و نگاهش را  کنترل نکرد ، زندگی تو ، به  هم نریزد . همسرت نسبت به  تو دلسرد نشود. محبت و توجه اش نسبت به تو که محرمش هستی کم نشود. من  به خودم سخت می گیرم و در  گرمای تابستان زیر چادر از  گرما اذیت می شوم، زمستان ها زیر برف و باد و باران  برای کنترل کردن و جمع و جور کردنش کلافه می شوم،  بخاطر حفظ خانه و خانواده ی تو.
 من هم مثل تو زن هستم.  تمایل به تحسین زیبایی هایم دارم. من هم دوست دارم  تابستان ها کمتر عرق بریزم،  زمستان ها راحت تر توی  کوچه و خیابان قدم بزنم. اما من روی تمام این خواسته ها  خط قرمز کشیدم، تا به اندازه ی سهم ِ خودم حافظ ِ گرمای  زندگی تو باشم. و همه اینها  رو وظیفه خودم میدونم.

 چند لحظه سکوت کرد تا شاید  طرف بخواد حرفی بزنه و چون پاسخی دریافت نکرد ادامه داد: راستی… هر  کسی در کنار تکالیفش حقوقی هم دارد. حق من این نیست که زنان ِ جامعه ام با   موهای رنگ کرده ی پریشان و لباسهای بدن نما و صد جور  جراحی ِ زیبایی، چشم های همسر من را به دنبال خودشان بکشانند.
حالا بیا منصف باشیم. من باید  از شکل پوشش و آرایش تو شاکی باشم یا شما از من؟

 زن بدحجاب بعد از یک سکوت طولانی گفت: هیچ وقت به قضیه این طور نگاه نکرده بودم … راست می گویی. و آرام  موهایش رو از روی پیشانیش جمع کرد و زیر روسریش پنهان کرد.

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت
نظر از: پشتیبانی کوثر بلاگ [عضو] 

با سلام و احترام
ضمن تشکر مطلب پیشنها دی در پایگاه حجاب و عفاف سامانه (ریحانه)، درج گردید.
پیشنهاد می شود منبع را هم درج بفرمایید.
موفق باشید.
http://reyhaneh.kowsarblog.ir

1395/04/26 @ 20:07


فرم در حال بارگذاری ...