✿مدرسه علمیه جوادالائمه آبدانان استان ایلام✿
 
 

✿جــــوادالائــــــمه آبــــــــدانـــــان✿


حدیث موضوعی





اوقات شرعی


روزشمار فاطمیه


جستجو


آخرین نظرات
  • مازیار در ​در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟
  • یا کاشف الکروب  در برگزاری مراسم اربعین همراه با برگزاری نماز ونهار در مدرسه جوادلائمه"ع"خواهران
  • کامبیز در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • یا کاشف الکروب  در با پدر ومادر چگونه رفتار کنیم
  • یا کاشف الکروب  در نحوه شهادت شهید خرازی
  • یا کاشف الکروب  در عید غدیر از دیدگاه شیعیان
  • فرمانده در خیلی نگو من گناهکارم
  • شاهمرادی  در حدیث روز
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • فاطمه در ‌طریقه ختم دعــای مشــلول
  • سياحي‌  در حدیث
  •  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • ام المومنین  در توصیه های استاد دولابی برای زندگی..
  • عابدی  در حدیث
  • مژگان در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • گل نرگس  در حدیث روز
  • زكي زاده  در در تقوا وپرهیز از گناه..



آمار
  • امروز: 1382
  • دیروز: 694
  • 7 روز قبل: 4969
  • 1 ماه قبل: 18248
  • کل بازدیدها: 779182

 



عدالت و توسعه از دیدگاه امام علی (علیه السلام)
 توسعه نیز به رغم بدیهی به نظر رسیدن آن، به هنگام تعریف با مشکلات فراوانی مواجه است. در این مقاله پس از یک تحلیل تاریخی درباره مفهوم عدالت و تحلیل این مفاهیم در فرهنگ اسلامی این گونه نتیجه گرفته شده که نمی‏توان صرفا براساس بررسی لغوی واژه‏ها به مفهوم مورد نظر و مورد استفاده در ادبیات اقتصاد متعارف دست یافت. از این رو روش مناسب برای این منظور بررسی زمینه‏ها و بسترهایی است که می‏تواند موجبات توسعه و تحقق عدالت را در جامعه فراهم سازد. از این رو با بررسی مباحث و موضوعات مطرح شده در نهج‏البلاغه تلاش شده است تا مؤلفه‏های اصلیتوسعه از منظر امام تبیین شود و در نهایت آشکار گردد که عدالت زیربنای توسعه انسانی پایدار مورد نظر امام می‏باشد.
مفهوم عدالت از نظر فلاسفه
الف ـ عدالت از نظر افلاطون و ارسطو
افلاطون در کتاب جمهور درباره مدینه فاضله مورد نظر خود می‏گوید :
«ما در آغاز کار، که شالوده شهر خود را می‏ریختیم، یک اصل کلی در تصور داشتیم که اگر خطا نکنم آن اصل یا لااقل نوعی از آن اصل همانا عدالت است و ما این طور گفتیم و چنانچه به یاد داشته باشی بارها هم تکرار کردیم که هریک فرد در شهر ما باید منحصرا یک کار داشته باشد ؛ یعنی کاری که طبیعت او برای آن استعدادی خاص داشته باشد. گفت: درست است. گفتیم: ما بارها گفته و شنیده‏ایم که پرداختن به کار خود و پرهیز از دخالت در کار دیگران عین عدالت است. گفت: درست است. گفتم: ای دوست ظاهرا عدالت یک چنین چیزی است ؛ یعنی این است که انسان فقط باید به کار خود بپردازد.»1
ارسطو معتقد است که عدالت به معنای برابر داشتن اشخاص و اشیاء است ؛ گرچه هدف عدالت تأمین تساوی ریاضی نیست و به عبارت دیگر ازدیدگاه ارسطو، عدالت «فضیلتی است که به موجب آن باید به هرکس آنچه راکه حق اوست‏داد.»2 معیار ارسطو در تعریف عدالت این است که باید با برابرها رفتاری برابر و با نابرابرها رفتاری نابرابر داشت. او معتقد است که «اجماع مردمان به این است که دادگری از برابری برمی خیزد و نیز همه ایشان با پژوهشهای فلسفی (ما) که حاوی احکامی درباره اخلاقیات است هم داستانند و برآنند که دادگری، هم کسان و هم چیزهای آنان را در بر می‏گیرد و از این رو کسان برابر باید چیزهای برابر داشته باشند، ولی برابری و نابرابری در چه خصایصی جلوه می‏کنند، این مسأله مشکلاتی دربردارد که گشودن آنها به فلسفه سیاسی نیازمند است.»3
ارسطو در کتاب اخلاق نیکوماخس عدالت را از یک دیدگاهبه عدالت طبیعی و عدالت قانونی تقسیم می‏کند. منظور از عدالت طبیعی همان قواعد همگانی و نوعی است که از طبیعت اشیا سرچشمه گرفته، ارتباطی به عقاید اشخاص و قوانین حاکم بر جامعه ندارد، در حالی که عدالت قانونی بستگی به بایدها و نبایدهای قانونی دارد و به عبارت دیگر آنچه که قانون می‏گوید عادلانه است ؛ هرچند درباره خرید و فروش برده باشد.
از دید دیگری ارسطو عدالت را به معاوضی و توزیعی تقسیم می‏کند. «منظور از عدالت معاوضی، تعادل میان دو عوض در معامله است، به گونه‏ای که یکی از دو طرف قرارداد نتواند به بهای فقر دیگری ثروتمند شود یا هردو عوض را به دست آورد. این مفهوم عدالت خودبخود در قرارداد به دست می‏آید، ولی ضمانت اجرای آن جبران خسارتی است که زیان دیده را به وضع متعادل بازگرداند و برابری را تأمین کند. برعکس، عدالت توزیعی، مربوط به تقسیم ثروت و مناصب اجتماعی است و ناظر به زندگی عمومی و نقش دولت است.»4
ب ـ عدالت از دید هابس و راولز
در بین فیلسوفان جدید، هابس از جمله کسانی است که عدالت را همچون فضیلتی اخلاقی می‏داند، ولی او به مناسبات اجتماعی توجه دارد و برخلاف نظام ارسطویی که جامعه را امری طبیعی شمرده، جامعه را مقدّم برفرد می‏دانست، با مصنوعی دانستن جامعه، در واقع اصالت را به فرد داده، فرد را مقدّم بر جامعه می‏شمارد؛ زیرا به نظر هابس «اگر تنها امر اخلاقی عبارت از حق طبیعی هرکسی به صیانت ذات خویش باشد و بنابراین اگرهرگونه تکلیف در قبال دیگری امری باشد که از قرارداد بر می‏خیزد، پس عدالت را باید همان عادتهای مردم در اجرای قراردادها و وفای به پیمانها دانست. عدالت دیگر عبارت از رفتار کردن برحسب ضوابطی مستقل از اراده بشری نیست و هیچ یک از اصول مادی عدالت… دیگر اعتبار ذاتی ندارند. همه تکالیف مادی زاییده قوانین دوطرفند»5
از دیدگاه دیگری افرادی چونهیوم، بنتام و جان استوارت میل با ارائه مکتب اصالت سودگرایی6 وضعیتی را درست و عادلانه تلقی می‏کردند که در آن شرایط بیشترین رضایت خاطر برای بیشترین افراد و اعضا فراهم گردد. البته این دیدگاه از جنبه‏های مختلف مورد نقد قرار گرفته است. ازجمله کسانی که با این نظریه مخالفت کرده و مفصلترین بحثها را درباره عدالت مطرح کرده جان راولز است که در کتاب نظریه عدالت «Theory of Justice A» تلاش نموده است تا پایه‏ای منسجم برای عدالت ذکر کند.
جان راولز در مقاله «عدالت و انصاف» اظهار می‏دارد که ممکن است در نگاه نخست چنین به نظر آید که مفهوم عدالت و انصاف فرقی ندارند و دلیلی برای تفکیک آنها از یکدیگر یا برای این قول که یکی از این دو اساسیتر از دیگری است وجود ندارد. جان راولز اظهار می‏دارد که «به گمان من، این تلقی اشتباه است و در این مقاله می‏خواهم نشان دهم که اندیشه اساسی در مفهوم عدالت انصاف است… در آغاز مفهوم خاصی از عدالت را توضیح می‏دهم و برای این مقصود دو اصلی را که آن مفهوم خاص را مشخص می‏سازند بیان و شرح می‏کنم…»7
اصل اول راولز اعلام می‏کند که هر شخص حقی برابر برای برخورداری از آزادیهای اساسی مشابه آزادی دیگران را دارد و اصل دوم مشخص می‏سازد که چه نوع برابریهایی رواست.
راولز معتقد است که ارزشهای اجتماعی اولیه از قبیل آزادی، برابری در امکانات، ثروت و درآمد یا باید به شکل برابر توزیع شود، یا این که در صورت عدم توزیع برابر، نفع عامه مراعات شده باشد. او معتقد است که نابرابری های اجتماعی باید به گونه‏ای ترتیب یابد که هم نفع همگان را در برداشته باشد و هم امکان رسیدن به مقام و موقعیت برای تمام افراد واجدشرایط یکسان باشد. او بصراحت اعلام می‏دارد که اگر عده‏ای معدود از منافع فراوان برخوردار باشند، ولی از این طریق وضعیت اقشار محروم و وضعیت جامعه اصلاح شود این وضعیت بی عدالتی نیست.8
راولز به دو اصل اساسی درباره عدالت اشاره می‏کند. براساس اصل اول افراد در حقوق و وظایف اساسی خود یکسان و برابر هستند: «هر فرد از حقوق یکسان نسبت به آزادیهای اساسی و هماهنگ با آزادیهای مشابه دیگران برخوردار می‏باشد.»9 در اصل دوم نابرابری های اجتماعی را در صورتی عادلانه می‏داند که «وضعیت اقشار محروم وضعیف جامعه بهبود داشته باشد.» نابرابری های اجتماعی و اقتصادی باید به گونه‏ای ترتیب یابد که اولاً بیشترین سود را برای کسانی که دارای حداقل مزایا هستند به همراه داشته باشد. ثانیا فرصت و موقعیت کسب مشاغل و شرایط برابری منصفانه برای همه افراد برقرار باشد.10
به این ترتیب براساس نظریه عدالت راولز ابتدا باید شرایط تحقق آزادیهای اساسی یکسان و برابری فرصتها فراهم گردد، تا مسأله پذیرش نابرابری ها مطرح شود و نابرابری در این شرایط است که به شرط بهبود بخشیدن به وضعیت طبقات محروم و پایین جامعه عادلانه و قابل پذیرش است. تفاوت نظریه راولز با نظریه عدالت اسلامی را باید در اصول و مبانی آن جست و جو نمود. راولز اگر از آزادی فردی و برابری همه افراد جامعه سخن می‏گوید، منظور آزادی شخصی، ذهنی و دلبخواهی است مشروط بر آن که اِعمال این آزادیها با آزادی عمل دیگران تضاد و برخورد نداشته باشد.
مفهوم عدالت در کلام امام
عدالت نه تنها تعریف واحد وقابل قبولی ندارد، بلکه مصادیق آن نیز متفاوت است. از منظر سیاست و حقوق، عدالت را برابری همگان در مقابل قانون می‏دانند، در حالی که در عدالت اقتصادی یا اجتماعی، منظور برابری امکانات و قدرتهای مادی میان افرادی است که حقوق یکسان دارند. بدیهی است که منظور از عدالت در توزیع، تقسیم مساوی امکانات بین همه افراد نیست.
در عدالت توزیعی،11 فرض اولیه عدم برابری انسانها در مسائل اجتماعی و استعدادها و ظرفیتهاستو از آن جا که ملاک اصلی در عدالت استحقاق است، بنابراین نابرابری و عدم مساوات امری بدیهی و واضح است. عدالت توزیعی برمبنای اصل اقتصادی محدودیت منابع و امکانات است و هرکس برحسب استعداد خود ودر چارچوب مقررات و اصول پذیرفته شده جامعه حق استفاده یا استحقاق بهره مندی از این منابع را دارد. به این ترتیب، قبول این نوع تعریف از عدالت مستلزم پذیرش نابرابری و عدم مساوات خواهد بود.
مرحوم مطهری درباره عدل در فرهنگ اسلامی معتقد است که «اصل عدل درفرهنگ اسلامی تقسیم می‏شود به عدل الهی و عدل انسانی. عدل الهی تقسیم می‏شود به عدل تکوینی و عدل تشریعی. عدل انسانی نیز خود تقسیم می‏شود به عدل فردی و عدل اجتماعی.»12
به نظر ایشان اصل عدالت موردنظر در مکتب تشیع همان عدل الهی است و عدالت فردی زیربنای عدالت اجتماعی و عدل الهی و ایمان نیز پایه و زیربنای عدالت فردی است. در یک تقسیم دیگر به منظور ارائه تعاریف کاربردی‏تر و عملی‏تر به چهار معنی یا چهارمورد استعمال درباره عدل و عدالت اشاره می‏کند:
الف ـ موزون بودن ؛
یعنی رعایت تناسب یا توازن میان اجزای یک مجموعه. به عبارت دیگر حسن تناسب و ترکیب اجزاء یا اعضای یک مجموعه را نشاندهنده رعایت عدالت در ساخت و ترکیب آن دانسته است. به اعتقاد ایشان اگر مجموعه‏ای را در نظر بگیریم که در آن اجزای مختلفی به کار رفته و هدف خاصی از آن منظور باشد، شرایط معینی از نظر مقدار لازم هر جزء، و چگونگی ارتباط اجزاء با یکدیگر لازم است، تا آن مجموعه بتواند آثار مطلوب خود را داشته باشد ؛ مثلاً اگر اجتماع بخواهد باقی و برقرار بماند باید متعادل باشد؛ یعنی هرچیزی در آن به قدر لازم (ونه به قدر مساوی) وجود داشته باشد.
ب ـ تساوی و نفی هرگونه تبعیض؛ یعنی رعایت مساوات بین افراد هنگامی که استعداد و استحقاقهایمساوی دارند. عدالت در قضاوت از این نمونه است ؛ مثلاً هنگامی که گفته می‏شود فلان قاضی عادل است، منظور این نیست که با همه چیز و همه کس با یک چشم نظر می‏کند، بلکه عدم تبعیض بین کسانی است که در شرایط مساوی هستند. به این ترتیب عدالت به معنای مساوات نیست، بلکه منظور رعایت تساوی در زمینه استحقاقهای متساوی است .
ج ـ رعایت حقوق افراد و عطا کردن حق به صاحب حق.
در قوانین بشری این نوع عدالت باید مراعات شود و افراد بشر باید آن را محترم بشمارند. به اعتقاد شهید مطهری این مفهوم از عدل از یک طرف براساس اولویتهایی است که افراد بشر نسبت به یکدیگر و در قیاس با هم کسب می‏کنند و از طرف دیگر آن را به یک خصوصیت ذاتی بشر نسبت می‏دهد که ناگزیر است درجریان زندگی یک سری «باید» و «نباید» بسازد و «حسن» و«قبح» انتزاع کند و عدالت رعایت همین هاست.
د ـ رعایت استحقاقها در افاضه
وجود و امتناع نکردن از افاضه و رحمت به آنچه امکان وجود دارد. این معنی ازعدل بیشتر مربوط به عدالت تکوینی و از مقوله بحث فعلی خارج است.
با دقت در تقسیم بندی مرحوم مطهری ملاحظه می‏شود بجز تعریف چهارم که درباره عدل الهی و خارج از موضوع بحث ماست، سه تعریف اولیه به نحوی اشاره به تعاریف استاندارد «اعطاء کل ذی حقّ حقه» و «یضع الامور مواضعها» دارند و نسبت به تعیین موارد حق و ذی حق و این که موضع افراد کدام است ساکت می‏باشند.
بدین سان با استناد به تعاریف یادشده نمی‏توان تصوری از عدالت و عدالت اجتماعی را در مکتب اسلام ارائه نمود. برای این منظور می‏باید علاوه بر بحث لغوی زمینه‏های تحقق عدالت اجتماعی و توسعه اقتصادی مبتنی بر آن را مورد بحث قرارداد. از این رو پس از بررسی لغوی واژه توسعه، بسترها و زمینه‏های مورد تأکید اسلام و مورد نیاز برای تحقق عدالت اجتماعی و توسعه اقتصادی پایدار را مورد بحث قرار خواهیم داد.
حضرت علی علیه‏السلام هنگامی که از عدالت سخن می‏گوید، بسته به مورد، یکی از موارد یادشده را در نظر دارد. برای این که منظور امام از عدالت، در زمینه مسائل اجتماعی درک شود، بهتر است به پرسش و پاسخی از امام توجه شود. از امام که مظهر جود و سخاوت است و سخاوتمندی‏های ایشان زبانزد خاص و عام است، می‏پرسند که عدل بهتر است یا جود امام جواب می‏دهد: عدل بهتر است، به دلیل آن که عدل هرچیزی را در جای خود قرار می‏دهد و هر حقی را به ذی حق واقعی خود می‏رساند، اما جود وبخشش امور را از جریان و مدار اصلی و حقیقی خود منحرف می‏کند.13 عدالت اساس و اداره کننده عموم است. با عدالت است که احوال مردم انتظام یافته، موجبات اصلاح مشکلات و مسائل آنان فراهم می‏گردد.14 اما جود و بخشش یک حالت استثنایی است که مواقع خاصی انجام می‏گیرد.
به گفته شهید مطهری «جود و ایثار را نمی‏توان مبنای اصلی زندگی عمومی قرار دارد و براساس آنها مقررات و قانون وضع و اجرا نمود. اگر جود و احسان و ایثار تحت قانون و مقررات لازم الاجرا درآید دیگر جود و احسان و ایثار نام ندارد. جود و ایثار وقتی جود و ایثار است که هیچ قانون و مقرراتی حتمی و لازم الاجرا نداشته باشد و آدمی صرفا به خاطر کرم و بزرگواری و گذشت و نوعدوستی و بلکه حیات دوستی جود کند. پس بنابراین عدل از جود افضل است.»15
یکی دیگر از نکاتی که درباره عدالت اجتماعی مطرح می‏شود، آن است که برای درک مفهوم عدالت باید به مفهوم مخالف و در عین حال ملموستر آن یعنی ظلم توجه نمود.
همان طور که سلامتی به معنای فقدان بیماری است، وجود عدالت در جامعه نیز به معنای عدم وجود ظلم در جامعه است و یکی از مصادیق ظلم آن است که حق مظلومان ادا نشده و حقوق آنان مورد تجاوز قرارگرفته باشد. حضرت‏علی علیه‏السلام در فلسفه قبول خلافت به همین نکته اشاره دارند که«اگر خداوند از علما عهد و پیمان نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ظالمان و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته، رهایش می‏ساختم.»16
سیره و رویه حضرت نیز در دوران خلافت همواره تأکید و پافشاری برضرورت اصلاح و بازگرداندن کلیه اموالی بود که به ظلم فراهم شده، یا بناحق از بیت المال برداشت شده بود. به اعتقاد امام این اموال باید به صاحبان اصلی آنها باز گردد؛ گرچه به عنوان مهریه زنان داده شده باشد. حضرت، عدالت را راهگشای کلیه امور می‏دانند؛ زیرا به اعتقاد ایشان عدالت موجب توسعه است.
ایشان در نامه خود به مالک اشتر نیز بر این نکته تأکید می‏کنند که هرگز ملتی به قدرت و پاکی نخواهد رسید مگر آن که حق ضعفا از اقویا بدون هیچ گونه چشمپوشی گرفته شود.17
اصولاً یکی از آثار نبودن عدالت را می‏توان در تقسیم جامعه به دو طبقه بسیار فقیر و بسیار غنی دانست ؛ شرایطی که که نابرابری ثروت و درآمد به میزان قابل ملاحظه‏ای در جامعه وجود دارد. اطلاعات مربوط به اواخر دوران خلافت عثمان یادآور چنین نابرابری های شدید درآمدی است که حضرت را وادار به اتخاذ چنان موضعگیری نموده، برقراری عدالت اجتماعی را دلیل اصلی قبول خلافت اعلام می‏کنند.18
حضرت در موارد متعددی اشاره به این مطلب دارند که اجرای عدالت آثاری مادی و معنوی فراوان به همراه داشته و موجبی است برای مضاعف شدن برکات خداوندی.19 حضرت یکی از وظایف اصلی حکومت را اقامه عدل دانسته، بهترین حکومت را حکومتی می‏دانند که بتواند عدالت را برقرار سازد و به واسطه آن کسب محبوبیت کند20 و نهایتا به اعتقاد امیرالمؤمنین هیچ عاملی برای عمران و توسعه همچون عدل نیست.21
به گفته ابراهیم العسل با این تلقی از عدالت است که «کارها سامان می‏پذیرد و رضایتمندی از سیاست دولت حاصل می‏شود و توده‏های مردم بر ادامه عهد و پیمان تأکید می‏ورزند که تحت سرپرستی آن دولت از رفاه و آسایش و نعمت بهره‏مند شده و در سایه آن افق امید و مشارکتشان در آباد کردن بلاد و رسیدن به توسعه گسترش می‏یابد.»22
مفهوم توسعه
واژه توسعه را معادل واژه «Development» گویند که مشتق از «Develop» به معنای شکفتگی تدریجی و آشکار شدن اجزاء می‏باشد. همان طور که در نقطه مقابل آن «envelope» به معنای مخفی کردن و مستور کردن و از واژه«envelop» یا پاکت نیز همان مفهوم مستورکننده مستفاد می‏گردد.
درباره مفهوم متعارف توسعه در اقتصاد که معمولاً با قید اقتصادی «Economic Development» به کار گرفته می‏شود، تعریف جامع و مانعی نمی‏توان ملاحظه نمود و صاحبنظران در مورد تعریف آن توافق نظرندارند.
جرالد می‏یر توسعه اقتصادی را فرایندی می‏داند که به موجب آن، درآمد واقعی سرانه یک کشور در بلند مدت افزایش می‏یابد و در همان حال اعتراف می‏کند که ارائه تعریف دقیق توسعه کار ساده‏ای نیست و شاید ساده باشد که بگوییم توسعه اقتصادی چه چیزی نیست.23 و توسعه اقتصادی را چیزی بیش از رشد اقتصادی دانسته، توسعه را به معنای رشد به اضافه تغییر می‏داند.
تودارو توسعه را جریانی چند بعدی می‏داند که مستلزم تغییرات اساسی در ساختار اجتماعی، طرز تلقی عامه مردم و نهادهای ملی و نیز تسریع رشد اقتصادی و کاهش نابرابری و ریشه کن کردن فقر مطلق است.24 تودارو در جای دیگری توسعه را ارتقای مستمر یک جامعه به سوی زندگی بهتر و انسانیتر تعریف می‏کند.25 البته این که بهتر کدام است، سؤال همیشگی و تاریخی بشر بوده و قدمت آن را به قدمت فلسفه و نوع بشر می‏دانند، ولی به هرحال از نظر او، این ارزشها عبارتند از: توانایی تأمین حداقل معاش، داشتن عزت نفس و داشتن آزادی انتخاب.26
تیرل وال با استناد به دیدگاههای دانشمندان معروف توسعه همچون گولت و آمارتیاسن معتقد است که «هرگاه مفهوم توسعه را ازدید گولت وسن به کار بریم، در پاسخ به پرسش توسعه چیست، می‏توانیم بگوییم که توسعه هنگامی پدید می‏آید که بهبود در نیازهای اساسی ایجاد گردیده، موقعی که ترقی اقتصادی در بیشترین معنای عزت نفس برای کشور و افراد در میان آن مشارکت کرده و زمانی که پیشروی‏های مادی در رده انتخاب برای افراد بسط یافته است.27
گرچه واژه توسعه در قرآن کریم ملاحظه نمی‏شود، ولی مشتقات آن به صورت «واسع»،«واسعه»،«سعه»، «وسع» و «موسع» به کار رفته که در مفهوم گسترش و توسعه مورد استفاده قرار گرفته است، ولی اصطلاح رُشد عینا و به صورتهای «رَشَدَ»، «رشاد»، «مرشد»، «راشدون» به کار رفته که در آنها عموما هدایت، نجات، صلاح و کمال موردنظر بوده است.28
در آیه 256 سوره بقره، «رُشد» در مقابل «غَیّ» به کار رفته (قد تبیّن الرشد من الغیّ…) و رشد به معنی راه درست و غی به معنی راه انحرافی ترجمه شده است.29
رشد یافتگان یا راشدون در تعبیر قرآن کسانی هستند که دارای ایمان و تقوا بوده، به راه هدایت و سعادت انسان در جامعه دست یافته‏اند (بقره/186) و همچنین این صفت برای کسانی به کار رفته که مخالف کفر و فسق و عصیان بوده، دوستدار ایمان و تقوا هستند (حجرات/7).
در اقتصاد متعارف، واژه توسعه گسترده‏تر از واژه رشد می‏باشد، در حالی که براساس تعالیم قرآنی، جامعه رشد یافته متعالیتر از جامعه توسعه یافته است. بنابراین به نظر می‏رسد که نمی‏توان با واژه‏شناسی و صرفا بررسی و تحلیل لغوی و مفهومی این دو واژه به مفاهیم موردنظر رشد و توسعه در ادبیات اقتصادی امروز دست یافت و بهتر است برای درک و فهم نظر امام درباره توسعه، مؤلفه‏های لازم برای توسعه را در کلام امام جست و جو نمود.
مؤلفه‏های توسعه در کلام امام
دیدگاه امام درباره دنیا و توجه به آن
عده‏ای بر این باورند که حضرت علی علیه‏السلام از جمله پیشوایان مذهبیاست که بیشترین مذمتها را نسبت به دنیا داشته است. حتی شهید مطهری می‏فرماید که حضرت علی علیه‏السلام هیچ مطلبی را به این اندازه مورد توجه قرار نداده است. «نه رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و نه سایر ائمه اطهار، این اندازه دباره غرور و فریب دنیا و فنا و ناپایداری آن و بی وفایی آن ولغزانندگی آن و خطرات ناشی از تجمع مال و ثروت و وفور نعمت و سرگرمی به آنها سخن نگفته‏اند.»30
این مطلب درست است، ولی نیاز به توضیح دارد. اولاً شرایط خاص حاکم بر زمان ومکان که در آن شرایط این سخنان گفته شده باید مورد عنایت قرار گیرد. ثانیا در کنار این مطلب، اظهارات دیگری که در زمینه اهمیت مال و ثروت و بهره‏گیری بهینه ازمنابع و امکانات خدادادی فرموده‏اند نیز باید مورد توجه قرار گیرد.
در نهج البلاغه دو نوع تعبیر از دنیا ملاحظه می‏شود ؛ تعابیری که بر بی ارزشی و بی اعتباری مال دنیا تأکید دارد همچون:
«یا دُنْیا یا دُنْیا اِلَیْکَ عَنّی، أبی تَعَرَّضْتِ… قَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلاثا لارَجْعَةَ فیها.»31
ای دنیا از من دور شو! آ یا برای من خودنمایی می‏کنی… تورا سه طلاقه کرده‏ام تا بازگشتی نباشد.
«حُبُّ الْدُّنْیا رَأْسُ کُلَّ خَطیئَةٍ. »
دوستی با دنیا اساس هر نوع خطا و لغزش است.
در تعابیر دیگری که دنیا مدح و ستایش شده، درعین حال توجه به آخرت نیز مورد عنایت بوده است ؛ از جمله می‏فرمایند:
«اِنَّ الْدُّنْیا دارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقها و دارُ عافیة لمن فهم عنها، دارُ غنی لمن تزوّد منها، و دارموعظة لمن اتعظ بها. مسجد احباءاللّه‏ و مصلّی ملائکة‏اللّه‏ و مهبط وحی اللّه‏ و متجر أولیاءاللّه‏ ».32
همانا دنیا سرای راستی برای راستگویان، و خانه تندرستی برای دنیاشناسان، و خانه بی نیازی برای توشه گیران و خانه پند برای پندآموزان است. دنیا سجده گاه دوستان خدا، نمازگاه فرشتگان الهی، فرودگاه وحی خدا و جایگاه تجارت دوستان خداست.
حضرت علی علیه‏السلام هنگامی که خانهوسیع علاءبن زیاد حارثی را مشاهده نمود، فرمود که اگر دراین خانه مهمانان را اطعام کنی، خویشاوندان را بنوازی و حق و حقوقی که به گردن توست ادا کنی، به خانه آخرت هم پرداخته‏ای.
در این هنگام علاء از برادرش عاصم شکایت می‏کند که از دنیا کناره گرفته است و حضرت فرمان می‏دهد او را نزد من بیاورید و به هنگام ملاقات چنین می‏فرماید:
«ای دشمنک جان خویش، شیطان سرگردانت کرده. آیا تو به زن و فرزندانت رحم نمی‏کنی؟ تو می‏پنداری که خداوند نعمتهای پاکیزه‏اش را حلال کرده است، اما دوست ندارد تو از آنها استفاده کنی؟ تو در برابر خدا کوچکتر از آنی که این‏گونه با تو رفتار کند.»
عاصم درمقام پاسخ برآمده، می‏گوید: که‏ای امیرمؤمنان چرا تو این گونه لباس خشن می‏پوشی و ازغذای ناگوار استفاده می‏کنی و امام پاسخ می‏دهد :
«وای برتو! من همانند تو نیستم. خداوند بر پیشوایان حق واجب کرده که خود را با مردم ناتوان همسو کنند، تا فقر و نداری تنگدست را به هیجان نیاورد و به طغیان نکشاند.»33
از مجموع کلمات مولا امیرمؤمنان می‏توان این گونه استباط نمود که دنیا به خودی خود بد نیست، بلکه هدف امام هشدار دادن و نمایاندن اهمیت بیشتر معنویت و تقوا وفضیلت و حقوق اجتماعی است بنابراین هدف پایین آوردن ارزش دنیا از آنچه هست و همه می‏فهمند و درک می‏کنند، نیست، بلکه منظور بالا بردن ارزشهای معنوی است که کمتر مورد توجه قرار می‏گیرد.
نکته دیگری که شهید مطهری به آن اشاره می‏کند، خطر عظیمی بود که در شرایط خاص اجتماعی آن روز احساس می‏شد. مسلمانان در پی فتوحاتی عظیم، به مال و ثروت فراوانی دست یافته بودند و به جای این که این ثروتها به مصارف عمومی و بهبود رفاه اجتماعی برسد، در اختیار افراد و شخصیتهای خاص قرار گرفته بود. نابرابری‏ها به نحو بی‏سابقه‏ای تشدید شده بود. در چنین شرایطی علی علیه‏السلام درباره غرور و فریب دنیا و فنا و ناپایداری آن و بی‏وفایی و لغزانندگی آن و خطرات سُکر نعمت ؛ یعنی مستی ناشی از رفاه داد سخن می‏دهد و به تعبیر شهید مطهری وجهه سخن امیرالمؤمنین در مورد دنیاپرستی متوجه یک پدیده مخصوص اجتماعی آن عصر بود،34 که در عین حال هدف توسعه‏ای و عدالت اجتماعی نیزمدّنظر بوده است.
از یک طرف امام عقیده دارد اگر در جامعه فقیر و نیازمند پیدا می‏شود، به دلیل آن است که از مواهب الهی بخوبی استفاده نشده است، یا ثروتمندان شکمباره‏ای ازمتاع دنیا بیش از نیاز بهره برده‏اند،35 که نمونه‏ها و نشانه هایی از سوء توزیع ره‏آوردهای توسعه توسط دولت در میان افراد جامعه و غفلت دولت ازتحقق عدالت اجتماعی است؛ عدالتی که از یک سو متناسب با کار و تلاش و از طرف دیگر هماهنگ با نیاز افراد براساس برنامه اسلام در توزیع باشد.
امام هرگز با دنیا و مواهب آن مخالف نیست و در نامه به محمدبن ابوبکر به هنگام سپردن ولایت مصر به وی وضعیت جامعه‏ای را برایش وصف می‏کند که مصر و سایر ممالک اسلامی باید درآن وضعیت باشند. افراد این جوامع باید از لذتهای حلال دنیا تا حدی که آنها را کفایت نماید برخوردار شوند. آنها باید از سطح مطلوب مسکن، خوراک، لباس و وسایل ارتباطی و سایر نیازمندیهای حلال زندگی بهره‏مند باشند. این فرمان الهی است:
«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ‏اللّه‏ِ الَّتی اَخْرَجَ لِعبادِهِ وَ الطّیبات مِنَ الرزقِ قل هِیَ للّذین امَنُوافی الحیوة‏الدُّنْیا خالِصَةً یَومَ‏القیمة کذلک نُفصّل الآیات لقومٍ یَعْلَمُون» (اعراف /32 )
عدالت از جمله مفاهیمی است که از گذشته‏های دور درباره آن صحبت شده، ولی با این حال تعریف جامع و مانعی از آن ملاحظه نمی‏شود. توسعه نیز به رغم بدیهی به نظر رسیدن آن، به هنگام تعریف با مشکلات فراوانی مواجه است. در این مقاله پس از یک تحلیل تاریخی درباره مفهوم عدالت و تحلیل این مفاهیم در فرهنگ اسلامی این گونه نتیجه گرفته شده که نمی‏توان صرفا براساس بررسی لغوی واژه‏ها به مفهوم مورد نظر و مورد استفاده در ادبیات اقتصاد متعارف دست یافت. از این رو روش مناسب برای این منظور بررسی زمینه‏ها و بسترهایی است که می‏تواند موجبات توسعه و تحقق عدالت را در جامعه فراهم سازد. از این رو با بررسی مباحث و موضوعات مطرح شده در نهج‏البلاغه تلاش شده است تا مؤلفه‏های اصلیتوسعه از منظر امام تبیین شود و در نهایت آشکار گردد که عدالت زیربنای توسعه انسانی پایدار مورد نظر امام می‏باشد.
مفهوم عدالت از نظر فلاسفه
افلاطون در کتاب جمهور درباره مدینه فاضله مورد نظر خود می‏گوید :
«ما در آغاز کار، که شالوده شهر خود را می‏ریختیم، یک اصل کلی در تصور داشتیم که اگر خطا نکنم آن اصل یا لااقل نوعی از آن اصل همانا عدالت است و ما این طور گفتیم و چنانچه به یاد داشته باشی بارها هم تکرار کردیم که هریک فرد در شهر ما باید منحصرا یک کار داشته باشد ؛ یعنی کاری که طبیعت او برای آن استعدادی خاص داشته باشد. گفت: درست است. گفتیم: ما بارها گفته و شنیده‏ایم که پرداختن به کار خود و پرهیز از دخالت در کار دیگران عین عدالت است. گفت: درست است. گفتم: ای دوست ظاهرا عدالت یک چنین چیزی است ؛ یعنی این است که انسان فقط باید به کار خود بپردازد.»1
ارسطو معتقد است که عدالت به معنای برابر داشتن اشخاص و اشیاء است ؛ گرچه هدف عدالت تأمین تساوی ریاضی نیست و به عبارت دیگر ازدیدگاه ارسطو، عدالت «فضیلتی است که به موجب آن باید به هرکس آنچه راکه حق اوست‏داد.»2 معیار ارسطو در تعریف عدالت این است که باید با برابرها رفتاری برابر و با نابرابرها رفتاری نابرابر داشت. او معتقد است که «اجماع مردمان به این است که دادگری از برابری برمی خیزد و نیز همه ایشان با پژوهشهای فلسفی (ما) که حاوی احکامی درباره اخلاقیات است هم داستانند و برآنند که دادگری، هم کسان و هم چیزهای آنان را در بر می‏گیرد و از این رو کسان برابر باید چیزهای برابر داشته باشند، ولی برابری و نابرابری در چه خصایصی جلوه می‏کنند، این مسأله مشکلاتی دربردارد که گشودن آنها به فلسفه سیاسی نیازمند است.»3
ارسطو در کتاب اخلاق نیکوماخس عدالت را از یک دیدگاهبه عدالت طبیعی و عدالت قانونی تقسیم می‏کند. منظور از عدالت طبیعی همان قواعد همگانی و نوعی است که از طبیعت اشیا سرچشمه گرفته، ارتباطی به عقاید اشخاص و قوانین حاکم بر جامعه ندارد، در حالی که عدالت قانونی بستگی به بایدها و نبایدهای قانونی دارد و به عبارت دیگر آنچه که قانون می‏گوید عادلانه است ؛ هرچند درباره خرید و فروش برده باشد.
از دید دیگری ارسطو عدالت را به معاوضی و توزیعی تقسیم می‏کند. «منظور از عدالت معاوضی، تعادل میان دو عوض در معامله است، به گونه‏ای که یکی از دو طرف قرارداد نتواند به بهای فقر دیگری ثروتمند شود یا هردو عوض را به دست آورد. این مفهوم عدالت خودبخود در قرارداد به دست می‏آید، ولی ضمانت اجرای آن جبران خسارتی است که زیان دیده را به وضع متعادل بازگرداند و برابری را تأمین کند. برعکس، عدالت توزیعی، مربوط به تقسیم ثروت و مناصب اجتماعی است و ناظر به زندگی عمومی و نقش دولت است.»4
ب ـ عدالت از دید هابس و راولز
در بین فیلسوفان جدید، هابس از جمله کسانی است که عدالت را همچون فضیلتی اخلاقی می‏داند، ولی او به مناسبات اجتماعی توجه دارد و برخلاف نظام ارسطویی که جامعه را امری طبیعی شمرده، جامعه را مقدّم برفرد می‏دانست، با مصنوعی دانستن جامعه، در واقع اصالت را به فرد داده، فرد را مقدّم بر جامعه می‏شمارد؛ زیرا به نظر هابس «اگر تنها امر اخلاقی عبارت از حق طبیعی هرکسی به صیانت ذات خویش باشد و بنابراین اگرهرگونه تکلیف در قبال دیگری امری باشد که از قرارداد بر می‏خیزد، پس عدالت را باید همان عادتهای مردم در اجرای قراردادها و وفای به پیمانها دانست. عدالت دیگر عبارت از رفتار کردن برحسب ضوابطی مستقل از اراده بشری نیست و هیچ یک از اصول مادی عدالت… دیگر اعتبار ذاتی ندارند. همه تکالیف مادی زاییده قوانین دوطرفند»5
از دیدگاه دیگری افرادی چونهیوم، بنتام و جان استوارت میل با ارائه مکتب اصالت سودگرایی6 وضعیتی را درست و عادلانه تلقی می‏کردند که در آن شرایط بیشترین رضایت خاطر برای بیشترین افراد و اعضا فراهم گردد. البته این دیدگاه از جنبه‏های مختلف مورد نقد قرار گرفته است. ازجمله کسانی که با این نظریه مخالفت کرده و مفصلترین بحثها را درباره عدالت مطرح کرده جان راولز است که در کتاب نظریه عدالت «Theory of Justice A» تلاش نموده است تا پایه‏ای منسجم برای عدالت ذکر کند.
جان راولز در مقاله «عدالت و انصاف» اظهار می‏دارد که ممکن است در نگاه نخست چنین به نظر آید که مفهوم عدالت و انصاف فرقی ندارند و دلیلی برای تفکیک آنها از یکدیگر یا برای این قول که یکی از این دو اساسیتر از دیگری است وجود ندارد. جان راولز اظهار می‏دارد که «به گمان من، این تلقی اشتباه است و در این مقاله می‏خواهم نشان دهم که اندیشه اساسی در مفهوم عدالت انصاف است… در آغاز مفهوم خاصی از عدالت را توضیح می‏دهم و برای این مقصود دو اصلی را که آن مفهوم خاص را مشخص می‏سازند بیان و شرح می‏کنم…»7
اصل اول راولز اعلام می‏کند که هر شخص حقی برابر برای برخورداری از آزادیهای اساسی مشابه آزادی دیگران را دارد و اصل دوم مشخص می‏سازد که چه نوع برابریهایی رواست.
راولز معتقد است که ارزشهای اجتماعی اولیه از قبیل آزادی، برابری در امکانات، ثروت و درآمد یا باید به شکل برابر توزیع شود، یا این که در صورت عدم توزیع برابر، نفع عامه مراعات شده باشد. او معتقد است که نابرابری های اجتماعی باید به گونه‏ای ترتیب یابد که هم نفع همگان را در برداشته باشد و هم امکان رسیدن به مقام و موقعیت برای تمام افراد واجدشرایط یکسان باشد. او بصراحت اعلام می‏دارد که اگر عده‏ای معدود از منافع فراوان برخوردار باشند، ولی از این طریق وضعیت اقشار محروم و وضعیت جامعه اصلاح شود این وضعیت بی عدالتی نیست.8
راولز به دو اصل اساسی درباره عدالت اشاره می‏کند. براساس اصل اول افراد در حقوق و وظایف اساسی خود یکسان و برابر هستند: «هر فرد از حقوق یکسان نسبت به آزادیهای اساسی و هماهنگ با آزادیهای مشابه دیگران برخوردار می‏باشد.»9 در اصل دوم نابرابری های اجتماعی را در صورتی عادلانه می‏داند که «وضعیت اقشار محروم وضعیف جامعه بهبود داشته باشد.» نابرابری های اجتماعی و اقتصادی باید به گونه‏ای ترتیب یابد که اولاً بیشترین سود را برای کسانی که دارای حداقل مزایا هستند به همراه داشته باشد. ثانیا فرصت و موقعیت کسب مشاغل و شرایط برابری منصفانه برای همه افراد برقرار باشد.10
به این ترتیب براساس نظریه عدالت راولز ابتدا باید شرایط تحقق آزادیهای اساسی یکسان و برابری فرصتها فراهم گردد، تا مسأله پذیرش نابرابری ها مطرح شود و نابرابری در این شرایط است که به شرط بهبود بخشیدن به وضعیت طبقات محروم و پایین جامعه عادلانه و قابل پذیرش است. تفاوت نظریه راولز با نظریه عدالت اسلامی را باید در اصول و مبانی آن جست و جو نمود. راولز اگر از آزادی فردی و برابری همه افراد جامعه سخن می‏گوید، منظور آزادی شخصی، ذهنی و دلبخواهی است مشروط بر آن که اِعمال این آزادیها با آزادی عمل دیگران تضاد و برخورد نداشته باشد.
مفهوم عدالت در کلام امام
عدالت نه تنها تعریف واحد وقابل قبولی ندارد، بلکه مصادیق آن نیز متفاوت است. از منظر سیاست و حقوق، عدالت را برابری همگان در مقابل قانون می‏دانند، در حالی که در عدالت اقتصادی یا اجتماعی، منظور برابری امکانات و قدرتهای مادی میان افرادی است که حقوق یکسان دارند. بدیهی است که منظور از عدالت در توزیع، تقسیم مساوی امکانات بین همه افراد نیست.
در عدالت توزیعی،11 فرض اولیه عدم برابری انسانها در مسائل اجتماعی و استعدادها و ظرفیتهاستو از آن جا که ملاک اصلی در عدالت استحقاق است، بنابراین نابرابری و عدم مساوات امری بدیهی و واضح است. عدالت توزیعی برمبنای اصل اقتصادی محدودیت منابع و امکانات است و هرکس برحسب استعداد خود ودر چارچوب مقررات و اصول پذیرفته شده جامعه حق استفاده یا استحقاق بهره مندی از این منابع را دارد. به این ترتیب، قبول این نوع تعریف از عدالت مستلزم پذیرش نابرابری و عدم مساوات خواهد بود.
مرحوم مطهری درباره عدل در فرهنگ اسلامی معتقد است که «اصل عدل درفرهنگ اسلامی تقسیم می‏شود به عدل الهی و عدل انسانی. عدل الهی تقسیم می‏شود به عدل تکوینی و عدل تشریعی. عدل انسانی نیز خود تقسیم می‏شود به عدل فردی و عدل اجتماعی.»12
به نظر ایشان اصل عدالت موردنظر در مکتب تشیع همان عدل الهی است و عدالت فردی زیربنای عدالت اجتماعی و عدل الهی و ایمان نیز پایه و زیربنای عدالت فردی است. در یک تقسیم دیگر به منظور ارائه تعاریف کاربردی‏تر و عملی‏تر به چهار معنی یا چهارمورد استعمال درباره عدل و عدالت اشاره می‏کند:
الف ـ موزون بودن ؛
یعنی رعایت تناسب یا توازن میان اجزای یک مجموعه. به عبارت دیگر حسن تناسب و ترکیب اجزاء یا اعضای یک مجموعه را نشاندهنده رعایت عدالت در ساخت و ترکیب آن دانسته است. به اعتقاد ایشان اگر مجموعه‏ای را در نظر بگیریم که در آن اجزای مختلفی به کار رفته و هدف خاصی از آن منظور باشد، شرایط معینی از نظر مقدار لازم هر جزء، و چگونگی ارتباط اجزاء با یکدیگر لازم است، تا آن مجموعه بتواند آثار مطلوب خود را داشته باشد ؛ مثلاً اگر اجتماع بخواهد باقی و برقرار بماند باید متعادل باشد؛ یعنی هرچیزی در آن به قدر لازم (ونه به قدر مساوی) وجود داشته باشد.
ب ـ تساوی و نفی هرگونه تبعیض؛ یعنی رعایت مساوات بین افراد هنگامی که استعداد و استحقاقهایمساوی دارند. عدالت در قضاوت از این نمونه است ؛ مثلاً هنگامی که گفته می‏شود فلان قاضی عادل است، منظور این نیست که با همه چیز و همه کس با یک چشم نظر می‏کند، بلکه عدم تبعیض بین کسانی است که در شرایط مساوی هستند. به این ترتیب عدالت به معنای مساوات نیست، بلکه منظور رعایت تساوی در زمینه استحقاقهای متساوی است .
ج ـ رعایت حقوق افراد و عطا کردن حق به صاحب حق.
در قوانین بشری این نوع عدالت باید مراعات شود و افراد بشر باید آن را محترم بشمارند. به اعتقاد شهید مطهری این مفهوم از عدل از یک طرف براساس اولویتهایی است که افراد بشر نسبت به یکدیگر و در قیاس با هم کسب می‏کنند و از طرف دیگر آن را به یک خصوصیت ذاتی بشر نسبت می‏دهد که ناگزیر است درجریان زندگی یک سری «باید» و «نباید» بسازد و «حسن» و«قبح» انتزاع کند و عدالت رعایت همین هاست.
د ـ رعایت استحقاقها در افاضه
وجود و امتناع نکردن از افاضه و رحمت به آنچه امکان وجود دارد. این معنی ازعدل بیشتر مربوط به عدالت تکوینی و از مقوله بحث فعلی خارج است.
با دقت در تقسیم بندی مرحوم مطهری ملاحظه می‏شود بجز تعریف چهارم که درباره عدل الهی و خارج از موضوع بحث ماست، سه تعریف اولیه به نحوی اشاره به تعاریف استاندارد «اعطاء کل ذی حقّ حقه» و «یضع الامور مواضعها» دارند و نسبت به تعیین موارد حق و ذی حق و این که موضع افراد کدام است ساکت می‏باشند.
بدین سان با استناد به تعاریف یادشده نمی‏توان تصوری از عدالت و عدالت اجتماعی را در مکتب اسلام ارائه نمود. برای این منظور می‏باید علاوه بر بحث لغوی زمینه‏های تحقق عدالت اجتماعی و توسعه اقتصادی مبتنی بر آن را مورد بحث قرارداد. از این رو پس از بررسی لغوی واژه توسعه، بسترها و زمینه‏های مورد تأکید اسلام و مورد نیاز برای تحقق عدالت اجتماعی و توسعه اقتصادی پایدار را مورد بحث قرار خواهیم داد.
حضرت علی علیه‏السلام هنگامی که از عدالت سخن می‏گوید، بسته به مورد، یکی از موارد یادشده را در نظر دارد. برای این که منظور امام از عدالت، در زمینه مسائل اجتماعی درک شود، بهتر است به پرسش و پاسخی از امام توجه شود. از امام که مظهر جود و سخاوت است و سخاوتمندی‏های ایشان زبانزد خاص و عام است، می‏پرسند که عدل بهتر است یا جود امام جواب می‏دهد: عدل بهتر است، به دلیل آن که عدل هرچیزی را در جای خود قرار می‏دهد و هر حقی را به ذی حق واقعی خود می‏رساند، اما جود وبخشش امور را از جریان و مدار اصلی و حقیقی خود منحرف می‏کند.13 عدالت اساس و اداره کننده عموم است. با عدالت است که احوال مردم انتظام یافته، موجبات اصلاح مشکلات و مسائل آنان فراهم می‏گردد.14 اما جود و بخشش یک حالت استثنایی است که مواقع خاصی انجام می‏گیرد.
به گفته شهید مطهری «جود و ایثار را نمی‏توان مبنای اصلی زندگی عمومی قرار دارد و براساس آنها مقررات و قانون وضع و اجرا نمود. اگر جود و احسان و ایثار تحت قانون و مقررات لازم الاجرا درآید دیگر جود و احسان و ایثار نام ندارد. جود و ایثار وقتی جود و ایثار است که هیچ قانون و مقرراتی حتمی و لازم الاجرا نداشته باشد و آدمی صرفا به خاطر کرم و بزرگواری و گذشت و نوعدوستی و بلکه حیات دوستی جود کند. پس بنابراین عدل از جود افضل است.»15
یکی دیگر از نکاتی که درباره عدالت اجتماعی مطرح می‏شود، آن است که برای درک مفهوم عدالت باید به مفهوم مخالف و در عین حال ملموستر آن یعنی ظلم توجه نمود.
همان طور که سلامتی به معنای فقدان بیماری است، وجود عدالت در جامعه نیز به معنای عدم وجود ظلم در جامعه است و یکی از مصادیق ظلم آن است که حق مظلومان ادا نشده و حقوق آنان مورد تجاوز قرارگرفته باشد. حضرت‏علی علیه‏السلام در فلسفه قبول خلافت به همین نکته اشاره دارند که«اگر خداوند از علما عهد و پیمان نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ظالمان و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته، رهایش می‏ساختم.»16
سیره و رویه حضرت نیز در دوران خلافت همواره تأکید و پافشاری برضرورت اصلاح و بازگرداندن کلیه اموالی بود که به ظلم فراهم شده، یا بناحق از بیت المال برداشت شده بود. به اعتقاد امام این اموال باید به صاحبان اصلی آنها باز گردد؛ گرچه به عنوان مهریه زنان داده شده باشد. حضرت، عدالت را راهگشای کلیه امور می‏دانند؛ زیرا به اعتقاد ایشان عدالت موجب توسعه است.
ایشان در نامه خود به مالک اشتر نیز بر این نکته تأکید می‏کنند که هرگز ملتی به قدرت و پاکی نخواهد رسید مگر آن که حق ضعفا از اقویا بدون هیچ گونه چشمپوشی گرفته شود.17
اصولاً یکی از آثار نبودن عدالت را می‏توان در تقسیم جامعه به دو طبقه بسیار فقیر و بسیار غنی دانست ؛ شرایطی که که نابرابری ثروت و درآمد به میزان قابل ملاحظه‏ای در جامعه وجود دارد. اطلاعات مربوط به اواخر دوران خلافت عثمان یادآور چنین نابرابری های شدید درآمدی است که حضرت را وادار به اتخاذ چنان موضعگیری نموده، برقراری عدالت اجتماعی را دلیل اصلی قبول خلافت اعلام می‏کنند.18
حضرت در موارد متعددی اشاره به این مطلب دارند که اجرای عدالت آثاری مادی و معنوی فراوان به همراه داشته و موجبی است برای مضاعف شدن برکات خداوندی.19 حضرت یکی از وظایف اصلی حکومت را اقامه عدل دانسته، بهترین حکومت را حکومتی می‏دانند که بتواند عدالت را برقرار سازد و به واسطه آن کسب محبوبیت کند20 و نهایتا به اعتقاد امیرالمؤمنین هیچ عاملی برای عمران و توسعه همچون عدل نیست.21
به گفته ابراهیم العسل با این تلقی از عدالت است که «کارها سامان می‏پذیرد و رضایتمندی از سیاست دولت حاصل می‏شود و توده‏های مردم بر ادامه عهد و پیمان تأکید می‏ورزند که تحت سرپرستی آن دولت از رفاه و آسایش و نعمت بهره‏مند شده و در سایه آن افق امید و مشارکتشان در آباد کردن بلاد و رسیدن به توسعه گسترش می‏یابد.»22
مفهوم توسعه
.
جرالد می‏یر توسعه اقتصادی را فرایندی می‏داند که به موجب آن، درآمد واقعی سرانه یک کشور در بلند مدت افزایش می‏یابد و در همان حال اعتراف می‏کند که ارائه تعریف دقیق توسعه کار ساده‏ای نیست و شاید ساده باشد که بگوییم توسعه اقتصادی چه چیزی نیست.23 و توسعه اقتصادی را چیزی بیش از رشد اقتصادی دانسته، توسعه را به معنای رشد به اضافه تغییر می‏داند.
تودارو توسعه را جریانی چند بعدی می‏داند که مستلزم تغییرات اساسی در ساختار اجتماعی، طرز تلقی عامه مردم و نهادهای ملی و نیز تسریع رشد اقتصادی و کاهش نابرابری و ریشه کن کردن فقر مطلق است.24 تودارو در جای دیگری توسعه را ارتقای مستمر یک جامعه به سوی زندگی بهتر و انسانیتر تعریف می‏کند.25 البته این که بهتر کدام است، سؤال همیشگی و تاریخی بشر بوده و قدمت آن را به قدمت فلسفه و نوع بشر می‏دانند، ولی به هرحال از نظر او، این ارزشها عبارتند از: توانایی تأمین حداقل معاش، داشتن عزت نفس و داشتن آزادی انتخاب.26
تیرل وال با استناد به دیدگاههای دانشمندان معروف توسعه همچون گولت و آمارتیاسن معتقد است که «هرگاه مفهوم توسعه را ازدید گولت وسن به کار بریم، در پاسخ به پرسش توسعه چیست، می‏توانیم بگوییم که توسعه هنگامی پدید می‏آید که بهبود در نیازهای اساسی ایجاد گردیده، موقعی که ترقی اقتصادی در بیشترین معنای عزت نفس برای کشور و افراد در میان آن مشارکت کرده و زمانی که پیشروی‏های مادی در رده انتخاب برای افراد بسط یافته است.27
گرچه واژه توسعه در قرآن کریم ملاحظه نمی‏شود، ولی مشتقات آن به صورت «واسع»،«واسعه»،«سعه»، «وسع» و «موسع» به کار رفته که در مفهوم گسترش و توسعه مورد استفاده قرار گرفته است، ولی اصطلاح رُشد عینا و به صورتهای «رَشَدَ»، «رشاد»، «مرشد»، «راشدون» به کار رفته که در آنها عموما هدایت، نجات، صلاح و کمال موردنظر بوده است.28
در آیه 256 سوره بقره، «رُشد» در مقابل «غَیّ» به کار رفته (قد تبیّن الرشد من الغیّ…) و رشد به معنی راه درست و غی به معنی راه انحرافی ترجمه شده است.29
رشد یافتگان یا راشدون در تعبیر قرآن کسانی هستند که دارای ایمان و تقوا بوده، به راه هدایت و سعادت انسان در جامعه دست یافته‏اند (بقره/186) و همچنین این صفت برای کسانی به کار رفته که مخالف کفر و فسق و عصیان بوده، دوستدار ایمان و تقوا هستند (حجرات/7).
در اقتصاد متعارف، واژه توسعه گسترده‏تر از واژه رشد می‏باشد، در حالی که براساس تعالیم قرآنی، جامعه رشد یافته متعالیتر از جامعه توسعه یافته است. بنابراین به نظر می‏رسد که نمی‏توان با واژه‏شناسی و صرفا بررسی و تحلیل لغوی و مفهومی این دو واژه به مفاهیم موردنظر رشد و توسعه در ادبیات اقتصادی امروز دست یافت و بهتر است برای درک و فهم نظر امام درباره توسعه، مؤلفه‏های لازم برای توسعه را در کلام امام جست و جو نمود.
مؤلفه‏های توسعه در کلام امام
دیدگاه امام درباره دنیا و توجه به آن
عده‏ای بر این باورند که حضرت علی علیه‏السلام از جمله پیشوایان مذهبیاست که بیشترین مذمتها را نسبت به دنیا داشته است. حتی شهید مطهری می‏فرماید که حضرت علی علیه‏السلام هیچ مطلبی را به این اندازه مورد توجه قرار نداده است. «نه رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و نه سایر ائمه اطهار، این اندازه دباره غرور و فریب دنیا و فنا و ناپایداری آن و بی وفایی آن ولغزانندگی آن و خطرات ناشی از تجمع مال و ثروت و وفور نعمت و سرگرمی به آنها سخن نگفته‏اند.»30
این مطلب درست است، ولی نیاز به توضیح دارد. اولاً شرایط خاص حاکم بر زمان ومکان که در آن شرایط این سخنان گفته شده باید مورد عنایت قرار گیرد. ثانیا در کنار این مطلب، اظهارات دیگری که در زمینه اهمیت مال و ثروت و بهره‏گیری بهینه ازمنابع و امکانات خدادادی فرموده‏اند نیز باید مورد توجه قرار گیرد.
در نهج البلاغه دو نوع تعبیر از دنیا ملاحظه می‏شود ؛ تعابیری که بر بی ارزشی و بی اعتباری مال دنیا تأکید دارد همچون:
«یا دُنْیا یا دُنْیا اِلَیْکَ عَنّی، أبی تَعَرَّضْتِ… قَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلاثا لارَجْعَةَ فیها.»31
ای دنیا از من دور شو! آ یا برای من خودنمایی می‏کنی… تورا سه طلاقه کرده‏ام تا بازگشتی نباشد.
«حُبُّ الْدُّنْیا رَأْسُ کُلَّ خَطیئَةٍ. »
دوستی با دنیا اساس هر نوع خطا و لغزش است.
در تعابیر دیگری که دنیا مدح و ستایش شده، درعین حال توجه به آخرت نیز مورد عنایت بوده است ؛ از جمله می‏فرمایند:
«اِنَّ الْدُّنْیا دارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقها و دارُ عافیة لمن فهم عنها، دارُ غنی لمن تزوّد منها، و دارموعظة لمن اتعظ بها. مسجد احباءاللّه‏ و مصلّی ملائکة‏اللّه‏ و مهبط وحی اللّه‏ و متجر أولیاءاللّه‏ ».32
همانا دنیا سرای راستی برای راستگویان، و خانه تندرستی برای دنیاشناسان، و خانه بی نیازی برای توشه گیران و خانه پند برای پندآموزان است. دنیا سجده گاه دوستان خدا، نمازگاه فرشتگان الهی، فرودگاه وحی خدا و جایگاه تجارت دوستان خداست.
حضرت علی علیه‏السلام هنگامی که خانهوسیع علاءبن زیاد حارثی را مشاهده نمود، فرمود که اگر دراین خانه مهمانان را اطعام کنی، خویشاوندان را بنوازی و حق و حقوقی که به گردن توست ادا کنی، به خانه آخرت هم پرداخته‏ای.
در این هنگام علاء از برادرش عاصم شکایت می‏کند که از دنیا کناره گرفته است و حضرت فرمان می‏دهد او را نزد من بیاورید و به هنگام ملاقات چنین می‏فرماید:
«ای دشمنک جان خویش، شیطان سرگردانت کرده. آیا تو به زن و فرزندانت رحم نمی‏کنی؟ تو می‏پنداری که خداوند نعمتهای پاکیزه‏اش را حلال کرده است، اما دوست ندارد تو از آنها استفاده کنی؟ تو در برابر خدا کوچکتر از آنی که این‏گونه با تو رفتار کند.»
عاصم درمقام پاسخ برآمده، می‏گوید: که‏ای امیرمؤمنان چرا تو این گونه لباس خشن می‏پوشی و ازغذای ناگوار استفاده می‏کنی و امام پاسخ می‏دهد :
«وای برتو! من همانند تو نیستم. خداوند بر پیشوایان حق واجب کرده که خود را با مردم ناتوان همسو کنند، تا فقر و نداری تنگدست را به هیجان نیاورد و به طغیان نکشاند.»33
از مجموع کلمات مولا امیرمؤمنان می‏توان این گونه استباط نمود که دنیا به خودی خود بد نیست، بلکه هدف امام هشدار دادن و نمایاندن اهمیت بیشتر معنویت و تقوا وفضیلت و حقوق اجتماعی است بنابراین هدف پایین آوردن ارزش دنیا از آنچه هست و همه می‏فهمند و درک می‏کنند، نیست، بلکه منظور بالا بردن ارزشهای معنوی است که کمتر مورد توجه قرار می‏گیرد.
نکته دیگری که شهید مطهری به آن اشاره می‏کند، خطر عظیمی بود که در شرایط خاص اجتماعی آن روز احساس می‏شد. مسلمانان در پی فتوحاتی عظیم، به مال و ثروت فراوانی دست یافته بودند و به جای این که این ثروتها به مصارف عمومی و بهبود رفاه اجتماعی برسد، در اختیار افراد و شخصیتهای خاص قرار گرفته بود. نابرابری‏ها به نحو بی‏سابقه‏ای تشدید شده بود. در چنین شرایطی علی علیه‏السلام درباره غرور و فریب دنیا و فنا و ناپایداری آن و بی‏وفایی و لغزانندگی آن و خطرات سُکر نعمت ؛ یعنی مستی ناشی از رفاه داد سخن می‏دهد و به تعبیر شهید مطهری وجهه سخن امیرالمؤمنین در مورد دنیاپرستی متوجه یک پدیده مخصوص اجتماعی آن عصر بود،34 که در عین حال هدف توسعه‏ای و عدالت اجتماعی نیزمدّنظر بوده است.
از یک طرف امام عقیده دارد اگر در جامعه فقیر و نیازمند پیدا می‏شود، به دلیل آن است که از مواهب الهی بخوبی استفاده نشده است، یا ثروتمندان شکمباره‏ای ازمتاع دنیا بیش از نیاز بهره برده‏اند،35 که نمونه‏ها و نشانه هایی از سوء توزیع ره‏آوردهای توسعه توسط دولت در میان افراد جامعه و غفلت دولت ازتحقق عدالت اجتماعی است؛ عدالتی که از یک سو متناسب با کار و تلاش و از طرف دیگر هماهنگ با نیاز افراد براساس برنامه اسلام در توزیع باشد.
امام هرگز با دنیا و مواهب آن مخالف نیست و در نامه به محمدبن ابوبکر به هنگام سپردن ولایت مصر به وی وضعیت جامعه‏ای را برایش وصف می‏کند که مصر و سایر ممالک اسلامی باید درآن وضعیت باشند. افراد این جوامع باید از لذتهای حلال دنیا تا حدی که آنها را کفایت نماید برخوردار شوند. آنها باید از سطح مطلوب مسکن، خوراک، لباس و وسایل ارتباطی و سایر نیازمندیهای حلال زندگی بهره‏مند باشند. این فرمان الهی است:
«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ‏اللّه‏ِ الَّتی اَخْرَجَ لِعبادِهِ وَ الطّیبات مِنَ الرزقِ قل هِیَ للّذین امَنُوافی الحیوة‏الدُّنْیا خالِصَةً یَومَ‏القیمة کذلک نُفصّل الآیات لقومٍ یَعْلَمُون» (اعراف /32 )
بگو چه کسی زینتی را که خدا برای بندگانش پدید آورده و خوردنیهای پاکیزه را حرام کرده است؟ بگو این چیزها در این دینا برای کسانی است که ایمان آورده‏اند و در روز قیامت نیز خاص آنها باشد. آیات خدا را برای دانایان ما این چنین به تفصیل بیان می‏کنیم .

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




قال علی (ع) : حفظ دین میوه ی معرفت..  و اس حکمت است….

منبع :  تاریخ تمدن اسلام  …. ص: 205

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




امیرالمومنین(ع) : حد حکمت … اعراض از دار دنیا … و پرداختن …. به دار بقاست…

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




امیرالمومنین(ع) : حد حکمت … اعراض از دار دنیا … و پرداختن …. به دار بقاست…

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




امیرالمومنین(ع) : حد حکمت … اعراض از دار دنیا … و پرداختن …. به دار بقاست…

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




نماز جمعه

 نظر جنابعالی درباره شرکت در نماز جمعه با توجه به اینکه در عصر غیبت حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به سر می‏بریم، چیست؟ اگر افرادی اعتقاد به عدالت امام جمعه نداشته باشند، آیا تکلیف شرکت در نماز جمعه از آنان ساقط می‏شود؟
 هرچند نماز جمعه در عصر حاضر واجب تخييرى است و حضور در آن واجب نيست، ولى با توجه به فوائد و آثار شرکت در آن، سزاوار نيست که مؤمنين خود را از برکات حضور در اين نماز به مجرد تشکيک در عدالت امام جمعه و يا عذرهاى واهى ديگر، محروم سازند.

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




مراسم افتتاحییه
موضوعات: مختلف  لینک ثابت




برگزاری نمایشگاه هفته دفاع مقدس
موضوعات: مختلف  لینک ثابت




جایگاه واقعی زن در اسلام
تکامل زن
یکی از عالی ترین برنامه های اسلام که این دین را سرآمد تمام ادیان قرار داده است، از بین بردن تمام بی عدالتی نسبت به زن بوده است. اسلام بنیان برتری طلبی های قومی، نژادی، جنسی و مالی را ویران نمود و تمام انسان ها از مرد و زن، غنی و فقیر، عرب و عجم، سیاه و سفید، و زشت و زیبا را در یک صف قرار داد.

این دین آسمانی تنها ملاک برتری را تقوا و ارزش های معنوی و فضائل اخلاقی دانسته است. خداوند متعال می فرماید: «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر وانثی وجعلناکم شعوبا وقبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقاکم » (6) ; «ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، گرامی ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست.»

از طرف دیگر، هدایت تشریعی، عام و گسترده است و به گروه خاصی اختصاص ندارد و هر کس می تواند از این دریای رحمت الهی حظ و بهره ای ببرد و راه تکامل و سعادت خویش را هموار سازد. خداوند متعال می فرماید: «انا هدیناه السبیل اما شاکرا واما کفورا» (7) ; «ما راه را به او (انسان) نشان دادیم، خواه شاکر باشد یا ناسپاس.» پس اختلاف در جنسیت نمی تواند مانعی برای تکامل باشد.

شهید مطهری رحمه الله پیرامون این موضوع چنین می گوید: «اسلام در سیر من الخلق الی الحق یعنی در حرکت و مسافرت به سوی خدا هیچ تفاوتی میان زن و مرد قائل نیست. (8) »

نمونه های تاریخی، گواهی صادق بر این مدعاست. در طول تاریخ، زنان بسیاری بوده اند که قله های ترقی را در نوردیده و به عنوان زنان نمونه و الگو معرفی شده اند. «ضرب الله مثلا للذین ءامنوا امرات فرعون اذ قالت رب ابن لی عندک بیتا فی الجنة ونجنی من فرعون وعمله ونجنی من القوم الظالمین ومریم ابنت عمران التی احصنت فرجها» (9) ; «خداوند برای مؤمنان به همسر فرعون مثل زده است در آن هنگام که گفت: پروردگارا خانه ای برای من نزد خودت در بهشت بساز و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایی بخش. و همچنین مریم دختر عمران که دامان خود را پاک نگه داشت.»

همچنین زن می تواند به مقام و منزلتی برسد که غضب و رضایت او غضب و رضای الهی را در پی داشته باشد، چنان که در حدیثی از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله درباره حضرت فاطمه علیها السلام آمده است: «ان الله لیغضب لغضب فاطمة ویرضی لرضاها; همانا خداوند از غضب فاطمه غضبناک و از خشنودی او خشنود می شود. (10) »

 حقوق زن
یکی از مباحث قابل توجه در مورد جایگاه زنان در اسلام، جایگاه حقوقی آنان است. اگر چه اسلام برای زنان در ابعاد فردی و اجتماعی قوانین ویژه ای وضع نموده ولی در برابر، حقوق شایسته ای برای آنان قرار داده که موجب تعالی شخصیت آن ها است. خداوند حکیم می فرماید: «ولهن مثل الذی علیهن بالمعروف » (11) ; «و برای زنان همانند وظایفی که بر دوش آن هاست [حقوق] شایسته ای قرار داده شده است.» در این مقال به ذکر نمونه هایی از اقداماتی که اسلام برای احیاء و استیفای حقوق زنان انجام داده است می پردازیم.

 احیاء شخصیت زنان
در طول تاریخ به واسطه برتری جسمانی مردان بر زنان، شخصیت و جایگاه زنان به پایین ترین حد تنزل یافته بود، به طوری که مایه سرافکندگی و طوق لعنت به شمار می رفتند. به عنوان نمونه قرآن کریم می فرماید: «واذا بشر احدهم بالانثی ظل وجهه مسودا وهو کظیم » (12) ; «و هرگاه به یکی از آن ها بشارت دهند که دختری نصیب تو شده، صورتش [از فرط ناراحتی] سیاه می شود و به شدت خشمگین می گردد.» اما اسلام با قوانین بی بدیل خود و گفتار و رفتار پیامبری که رحمة للعالمین بود، شخصیت از دست رفته زنان را احیا کرد و او را مایه رحمت و برکت معرفی نمود، چنانکه رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله می فرمایند: «البنات هن المشفقات المجهزات المبارکات (13) ; دخترها مایه رحمت، صلاح زندگی و برکت هستند.»

به رسمیت شناختن حق مالکیت زنان
قبل از اسلام زنان نه تنها حق مالکیت نداشتند، بلکه همچون کالایی خرید و فروش می شدند و در کنار اموال میت به ارث برده می شدند، حتی در کشورهای غربی با آن همه هیاهوی تبلیغاتی و شعار برابری حقوق زن و مرد، تا یک قرن قبل حق مالکیت برای زنان قائل نبودند و بعد از انقلاب صنعتی - آن هم برای تشویق زنان برای حضور در کارخانه ها به عنوان نیروی کار ارزان قیمت - برای آنان حق مالکیت را به رسمیت شناختند. ویل دورانت مورخ بزرگ می نویسد: «نخستین قدم برای آزادی مادران بزرگ ما قانون 1882 م بود. به موجب این قانون زنان بریتانیای کبیر از آن پس از امتیاز بی سابقه ای برخوردار می شدند و آن این که پولی را که به دست می آوردند حق داشتند برای خود نگه دارند. این قانون عالی اخلاقی را کارخانه داران مجلس عوام وضع کردند تا بتوانند زنان انگلستان را به کارخانه ها بکشانند. از آن سال تا به امسال سودجویی مقاومت ناپذیری آنان را از بندگی و جان کندن در خانه رهانیده، گرفتار بندگی و جان کندن در مغازه و کارخانه کرده است. (14) »

اما اسلام که انسان های کور دل و شهوت پرست قرن بیستم آن را به محدودیت حقوق زنان متهم می کنند، از قرن ها قبل حق مالکیت را برای زنان، به رسمیت شناخته و به هیچ کس حق تصرف در اموال آنان را نمی دهد. خداوند متعال به صراحت می فرماید: «للرجال نصیب مما اکتسبوا وللنساء نصیب مما اکتسبن » (15) ; «مردان نصیبی از آن چه به دست می آورند دارند و زنان نیز نصیبی از آنچه به دست می آورند دارند [و نباید حقوق هیچ یک پایمال شود].» همچنین برای آنان به انتظار و نیاز آن ها در چهار چوب شریعت، حق ارث معین شده است. «وللنساء نصیب مما ترک الوالدان والاقربون » (16) ; «و برای زنان نیز از آن چه پدر و مادر و خویشاوندان [به ارث ]می گذارند، سهمی است.»

تجویز حضور زنان در عرصه های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی
در اسلام به زنان حق دخالت در امور اجتماعی، سیاسی و فرهنگی داده شده است، اما مشروط به حفظ عفاف و پاکدامنی و حریم انسانیت. اسلام از طرفی با حضور بی قید و شرط زنان در تمام امور و از بین رفتن حریم های اخلاقی مخالفت کرده و از طرف دیگر برای فعالیت های ضروری اجتماعی با حفظ عفت مانعی ایجاد نکرده است و راه اعتدال که سعادت آنان را در پی دارد در پیش روی آنان قرار داده است. به گفته استاد شهید مطهری رحمه الله: «اسلام در عین این که نهایت اهمیت را برای پاکی روابط جنسی به عمل آورده، هیچ گونه مانعی برای بروز استعدادهای انسانی زن به وجود نیاورده ا ست، بلکه کاری کرده که اگر این برنامه ها دور از افراط و تفریط اجرا شود، هم روحیه ها سالم می ماند، هم روابط خانواده ها صمیمی تر و جدی تر می گردد و هم محیط اجتماع برای فعالیت صحیح مرد و زن آماده تر می شود. (17) »

با بررسی تاریخ گرانمایه اسلام در می یابیم که اسلام هیچ گاه زنان را از حضور در امور فوق منع نکرده، بلکه در برخی مسائل مانند حج آن را واجب شمرده و در بسیاری موارد آن را مجاز دانسته است. در کتب تاریخی و روایی موارد زیادی از حضور زنان در عرصه های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در زمان رسول خداصلی الله علیه وآله و بعد از آن در زمان ائمه معصومین: بیان شده که به نمونه هایی از آن ها اشاره می نماییم:

1) در زمان رسول الله صلی الله علیه وآله برخی از اصحاب، زنان را از حضور در امور خارج از خانه منع می کردند، ولی با مخالفت آن حضرت مواجه می شدند که می فرمود: «انه لقد اذن لکن ان تخرجن لحوائجکن (18) ; همانا خداوند به شما زنان اجازه داده است که برای برطرف کردن حوائج خود از خانه خارج شوید.»

2) در حوادث فتح مکه ذکر شده است که بعد از فتح مکه به دست سپاه مسلمانان، زنان مکه نزد پیامبرصلی الله علیه وآله می آمدند و با آن حضرت بیعت می کردند (19) .

در قرآن کریم به بیعت زنان با پیامبرصلی الله علیه وآله اشاره شده است: «یا ایها النبی اذا جاءک المؤمنات یبایعنک علی ان لا یشرکن بالله شیئا ولایسرقن ولایزنین ولایقتلن اولادهن ولایاتین ببهتان یفترینه بین ایدیهن وارجلهن ولا یعصینک فی معروف فبایعهن » (20) ; «ای پیامبر! هنگامی که زنان مؤمن برای بیعت، نزد تو آیند که دیگر هرگز شرک به خدا نیاورند و سرقت و زناکاری نکنند و اولاد خود را به قتل نرسانند و افترا و بهتان میان دست و پای خود نبندند و با تو در هیچ امر معروفی [که به آن ها کنی] مخالفت نکنند، با آنان بیعت کن.»

3) در متون اسلامی نقل شده است که در زمان رسول خداصلی الله علیه وآله زنان، از جمله حضرت فاطمه علیها السلام در تشییع جنازه بعضی از مسلمانان شرکت می کردند و آن حضرت هم آنان را از این کار منع نمی کردند (21) .

و حضرت زینب علیها السلام (23) و دفاع از حریم ولایت و روشنگری جامعه، از واقعیاتی است که قابل انکار نیست. آن دو بانوی بزرگ اسلام با حضور در اجتماع مردم و مجالس بزرگ در یک حرکت و جهاد فرهنگی بر علیه دشمنان اسلام قیام نمودند و به دفاع از حق پرداختند.

4) اعطای حق تعلیم و تربیت
یکی از وظایف خطیر پیامبران الهی تعلیم و تربیت است. «هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته ویزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمة » (24) ; «او کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده، رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آن ها می خواند و آن ها را تزکیه می کند و به آنان کتاب و حکمت می آموزد.»

هدف اسلام این است که تمام انسان ها در این امر مهم به پیش روند و به درجات عالیه کمال نائل آیند، از این رو چنان بستری فراهم نموده که زن ها نیز همچون مردان به فراگیری دانش و تزکیه نفس بپردازند. اسلام نه تنها فراگیری دانش را برای آنان جائز شمرده، بلکه بر آن ها لازم دانسته است. رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله می فرماید: «طلب العلم فریضة علی کل مسلم ومسلمة » (25) ; فراگیری علم و دانش بر هر مرد و زن مسلمان لازم و ضروری است.»

اسلام نمی خواهد زنان مسلمان، دوران زندگی خود را با غفلت و بی خبری و به دور از هر گونه ترقی و کمال، سپری کنند.

ج) آزادی زنان
یکی از خواسته های فطری و غریزی بشر در تمام دوران تاریخ، آزادی بوده است و هر انسان روشن ضمیر دوست دارد که آزادانه بیاندیشد وآزادانه انتخاب کند و به آن چه با تعقل انتخاب کرده آزادانه عمل نماید. زنان که حدودا نیمی از جمعیت انسانی را تشکیل می دهند، در قرون متمادی از این نعمت و موهبت الهی محروم بوده اند و در تمام زمینه های فردی و اجتماعی مورد ظلم و جور قرار داشته و در چنگال جبر، محصور بوده اند.

ادیان الهی که از ذات حق سرچشمه می گیرند، قوانین رهایی بخش انسان ها را بیان داشته اند. دین اسلام نیز که خاتم ادیان و کامل ترین آن هاست برنامه ها و تعالیم ناب خود را در زمینه آزادی انسان ها و از جمله آزادی زنان به بشر عرضه داشته است. اسلام با قوانینی دقیق و نظام مند در مورد زنان با حفظ معیارها و ارزش های اخلاقی، آنان را از اسارت و بردگی نجات داده و به سوی جایگاه واقعیشان رهنمون ساخته است. در اسلام مرد و زن در یک صف قرار می گیرند و با الفاظی همچون «یا ایها الناس » و «یا ایها الذین آمنوا» مورد خطاب واقع می شوند و با آیاتی همچون «ومن عمل صالحا من ذکر او انثی وهو مؤمن فاولئک یدخلون الجنة » (26) و «کل نفس بما کسبت رهینة » (27) به آنان استقلال در عمل داده می شود.

البته چون انسان موجودی دو بعدی است - که یکی بعد حیوانی و دیگری بعد روحانی می باشد - آزادی او نیز در هر دو بعد مطرح است. اسلام با محدود کردن آزادی در بعد جسمانی و حیوانی، زمینه آزادی در بعد انسانی و روحانی و رشد و تکامل اخلاقی را فراهم نموده است، ولی در دنیای امروز مخصوصا از عصر رنسانس تا کنون که سکولاریزم رفته رفته آثار شوم خود را در پهنه جوامع انسانی می گستراند، دین و به تبع آن بعد روحانی انسان به فراموشی سپرده شده و در تمام آزادی های مطرح شده در مورد زنان و غیره، فقط به جنبه جسمانی و حیوانی او توجه شده است. شهید مطهری رحمه الله درباره تفاوت بین آزادی در اسلام و آزادی در غرب می گوید: «دمکراسی در اسلام یعنی انسانیت رها شده، حال آن که این واژه در قاموس غرب معنای حیوانیت رها شده را متضمن است. (28) »

د)پرهیز از یکسونگری
زن و مرد به طور طبیعی تفاوت هایی با یکدیگر دارند و در وجود هر کدام غرایز و تمایلات و استعدادهایی نهفته است که در وجود دیگری موجود نیست. برای نمونه مرد موجودی سخت کوش و خشن است که توانایی انجام امور سخت و طاقت فرسا را داراست، ولی زن موجودی لطیف است که از نظر جسمانی تاب و توان آن امور را ندارد.

الکسیس کارل فیزیولوژیست و زیست شناس معروف فرانسوی در این باره می گوید: «اختلافی که بین زن و مرد موجود است تنها مربوط به شکل اندام های جنسی آن ها نیست بلکه نتیجه علتی عمیق تر است. به علت عدم توجه به این نکته اصلی و مهم است که طرفداران نهضت زن فکر می کنند که هر دو جنس می توانند یک قسم تعلیم و تربیت یابند و مشاغل و اختیارات و مسؤولیت های یکسانی به عهده بگیرند. زن در حقیقت در جهات زیادی با مرد متفاوت است. زنان باید به بسط مواهب طبیعی خود در جهت و مسیر سرشت خاص خویش بدون تقلید کورکورانه از مردان بکوشند، وظیفه ایشان در راه تکامل بشریت خیلی بزرگتر از مردهاست و نبایستی آن را سرسری گیرند و رها کنند. (29) »

یکی از دقت ها و ظرافت های اسلام، این است که بر اساس این تفاوت ها و به تناسب استعداد هر کدام، قوانین و احکام مخصوص به هر یک از زن و مرد را تشریع نموده و آن قوانین را در یک چارچوب منطقی و عقلانی ارائه نموده است. نظام حقوقی اسلام، نظامی منسجم و هماهنگ است که با ملاحظه مجموعه شرایط و کلیه مصالح فرد و جامعه و بر اساس تمام خواست ها و نیازهای فطری و غریزی انسان، تنظیم شده است. از این رو در مواجهه با قوانین اسلام باید از جزء بینی و یک سو نگری پرهیز شود و به آن ها به صورت مجموعی و کلی نگریسته شود تا جایگاه واقعی هر یک از زن و مرد شناخته شود (30) . در ادامه به بیان دو نمونه از قوانین اسلام در رابطه با زن و مرد می پردازیم و آن ها را با دو نگاه یک سو نگر و مجموعی بررسی می کنیم.

1) در اسلام ارث زن نصف ارث مرد است. اگر چه این حکم به تنهایی معقول به نظر نمی رسد، ولی در کنار این حکم شرعی، وجوب نفقه بر عهده مردان گذاشته شده است. در یک نگاه مجموعی به این دو حکم متوجه می شویم که زن ها می توانند آن چه به ارث می برند را در ملک شخصی خود نگه دارند ولی مردها موظفند از تمام مایملک خود در راه معاش زندگی استفاده کنند، که در این صورت به نظر می رسد در نهایت زنان بهره بیشتری از مردان ببرند (31) .

2) اگر چه قوه تعقل و ادراک در زن و مرد برابر است ولی در زنان به علت وجود احساسات و عواطف زیاد غالبا تعقل تحت الشعاع قرار می گیرد و احساسات و عواطف بر آن غلبه می کند; به خلاف مردان که چون از احساسات و عواطف کمتری برخوردارند بیشتر از قوه تعقل استفاده می کنند، از این رو اموری همچون قضاوت به عهده مردان گذاشته شده، ولی در عوض نیروی عظیم و موهبت الهی عواطف در زنان در مسیر صحیح خود به کار گرفته می شود و موجب تحکیم نظام خانواده و تربیت فرزندان صالح می شود. در این صورت زنان همچون مردان از ارکان زندگی به شمار می روند و زینت بخش زندگی هستند. «هن لباس لکم وانتم لباس لهن » (32) ; «آن ها زینت و پوشش شما هستند و شما زینت و پوشش آن ها.»

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




دیدگاه قرآن نسبت به زنان
 
 چرا قرآن در سوره نساء می فرماید که: اگر زنان برخی اشتباهات انجام دهند، مردان می توانند آنها را تنبیه کنند؟ یا چرا قرآن می فرماید: ما زنان را برای شما خلق کردیم ولی نمی گوید هر دو را برای همدیگر خلق کردیم؟ چرا مرد می تواند بیشتر از یک زن داشته باشد ولی یک زن نمی تواند بیشتر از یک شوهر داشته باشد؟ اگر بخاطر این است که نمی دانیم بچه مربوط به چه کسی است امروزه تشخیص جنین شناسی این مشکل را حل کرده پس چطور برای زن چند شوهر داشتن در یک زمان ممنوع است؟  – این چنین نیست که آزادی زن از طرف اسلام محدود شده باشد، آری برخی اختیارات زنان بعد از ازدواج و به صورت تابعی از قرارداد ازدواج محدود می شود که این اختصاصی به زنان ندارد، مردان نیز با قرارداد ازدواج اختیاراتی را از دست می دهند و هم چون زنان وظایفی را به عهده می گیرند ( وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ وَ اللّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ،  و برای آنان، همانند وظایفی که بر دوش آنهاست، حقوق شایسته‏ای قرار داده شده؛ و مردان بر آنان برتری دارند؛ و خداوند توانا و حکیم است) [1] ‏

2 – مسأله تنبیه زنان در صورتی که آنان برخی وظایف خود را که در آیه کریمه به آن اشاره شده انجام ندهند موضوع خاص زنان نیست بلکه تنبیه کسی که یکی از وظایف لازم خود را ترک کند یکی از مراحل امر به معروف و نهی از منکر است شما می دانید امر به معروف و نهی از منکر وظیفه هر مؤمن هست که مرحله اول آن ابراز ناراحتی از  گناه ، مرحله دوم آن دستور زبانی و مرحله سوم آن جلوگیری فیزیکی است. آن چه در این آیه آمده است اشاره به همین وظیفه عمومی مؤمنان است که دقت در آیه و ترتیب جملات آن نیز همین مطلب را روشن می کند

( الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلی‏ بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللّهُ وَ اللاّتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبیلاً إِنَّ اللّهَ کانَ عَلِیًّا کَبیرًا ،  مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، بخاطر برتریهایی که خداوند (از نظر نظام اجتماع) برای بعضی نسبت به بعضی دیگر قرار داده است، و بخاطر انفاقهایی که از اموالشان (در مورد زنان) می‏کنند. و زنان صالح، زنانی هستند که متواضعند، و در غیاب (همسر خود،) اسرار و حقوق او را، در مقابل حقوقی که خدا برای آنان قرار داده، حفظ می‏کنند. و (امّا) آن دسته از زنان را که از سرکشی و مخالفتشان بیم دارید، پند و اندرز دهید! (و اگر مؤثر واقع نشد،) در بستر از آنها دوری نمایید! و (اگر هیچ راهی جز شدت عمل، برای وادار کردن آنها به انجام وظایفشان نبود،) آنها را تنبیه کنید! و اگر از شما پیروی کردند، راهی برای تعدّی بر آنها نجویید! (بدانید) خداوند، بلندمرتبه و بزرگ است. (و قدرت او، بالاترین قدرتهاست.) [2]

در این جا چون شرایط نوعا برای مردان فراهم است که این مرحله از امر به معروف را نیز انجام دهند، به آن اشاره شده است و الا اگر چنان چه مردی نیز از وظیفه خود تخطی کرد,با وجود شرایط و امکان زن نیز می تواند و باید به وظیفه خود (امر به معروف) عمل نماید. و در غیر صورت امکان یا نبود شرایط مراجع قانونی و قدرتمند برای این کار در نظر گرفته شده است (دادگاه).

3 – می دانید که ازدواج یک رابطه محبت آمیز است که بین زن و شوهر برای بقاء نسل و تکامل انسانی برقرار می شود که در عین حال چارچوب حقوقی نیز دارد خداوند در بعض آیات  قرآن کریم به جنبه ی حقوقی و در بعض دیگر به جنبه ی احساسی آن که اتفاقا جهت غالب این رابطه نیز هست اشاره کرده است. زن مظهر محبت و محور عشقی ازدواج است تو گویی خداوند در آیه( وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فی ذلِکَ َلآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ ‏،  و از نشانه‏های او اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید، و در میانتان مودّت و رحمت قرار داد؛ در این نشانه‏هایی است برای گروهی که تفکّر می‏کنند!) [3] به این جنبه ی عاطفی اشاره کرده, منّتی بر مرد می گذارد که کلمات لتسکنوا الیها  و مودت و رحمت به همین موضوع اشاره دارد…

و اگر فضای  سخن فضای محبت و دوستی نبود می توانست جای سؤال باشد که چرا نعمت مردان را در این آیه به زنان گوشزد نکرده است چون همانطور که زنان محور محبت هستند مردان نیز امتیازاتی برای زنان دارند.

4 – یکی از مهمترین اهداف ازدواج و ایجاد آن به وسیله ی خداوند مسأله بقاء نسل است بخشی از مفاد قرارداد ازدواج استفاده ی خانواده از رحم زن برای ایجاد نسل است و مسأله شهوانی و جنسی مطلبی دسته چندم بشمار می رود. حال شما بگویید چگونه زن می تواند به موجب دو ازدواج یک رحم را در اختیار دو خانواده قرار دهد.

از طرفی نوعا ازدواج برای زن زحماتی را ایجاد می کند که زن بخاطر ایجاد خانواده و جلب حمایت مالی و غیر مالی و… تن به آن می دهد این مطلب که یک زن در مقابل یک ازدواج (و تحمل زحمات آن) حق دارد از تمامی آن امتیازات برخوردار شود حکمی است که به نفع زنان است. و البته این مسأله و مطلب اول می تواند استثنائاتی داشته باشد ولی قانون برای عموم  و بر طبق فطرت طبیعی بشری جعل می شود.

در بایان, می دانید که علت بسیاری از احکام الهی برای انسان و عقل محدود بشری مجهول است, البته هیچ منافاتی بین عقل و احکام الهی نیست، فقط در مواردی عقل از ادراک علت آن احکام عاجز است.



[1] - سوره بقره آیه 228
[2] - سوره نساأ آیه 34
[3] - سوره روم آیه21

موضوعات: شهدا  لینک ثابت




علل وقوع هشت سال دفاع مقدس

اشغال سفارت آمریكا و شكست عملیات طبس و كودتای نوژه باعث تحقیر آمریكا شد و از سویی ماهیت ضد آمریكایی انقلاب ایران از مرزهای كشور فراتر رفت و منادی تقویت و تشویق این حركت در سایه كشورهای اسلامی و جهان سومی بود. آمریكا برای مهار و نابودی این پدیده سایر كشورها را نیز متحد گردانید و عراق را به جنگ تشویق نمود. صدام با حمایت و پشتگرمی ایالات متحده و دول غربی جنگ را به قصد نابودی انقلاب اسلامی ایران آغاز كرد اما با الطاف الهی و درایت امام راحل و پشتیبانی مردم غیور ایران نه تنها انقلاب لطمه ای ندید بلکه جنگ موجبات تحکیم و تقویت این نهال را مهیا کرد و درخت تنومند نظام جمهوری اسلامی پایدار گردید.
 شهریور ماه 1359 در زمره روزهای فراموش‌ناشدنی تاریخ معاصر ایران به شمار می‌رود. در این روز با بمباران هوایی فرودگاه‌ ها و شهرهای مهم ایران توسط هواپیماهای عراقی و سپس تهاجم گسترده نیروهای زمینی این كشور به قلمرو ایران در طول مرز دو كشور تجاور نظامی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران آغاز گردید. دولت عراق در سراسر دوران جنگ كه قریب به هشت سال ادامه یافت و پس از آن همواره كوشید تجاوز نظامی خود را با توسل به یك رشته بهانه ‌ها موجه جلوه دهد، شاید در نگاهی سطحی به اختلافات ارضی و مرزی دیرینه و استمرار تنش و تشنج سیاسی و حتی نظامی بین دو كشور در دهه‌ های گذشته، شعله ‌ور شدن آتش  جنگ بین آن دو  به گونه‌ ای طبیعی یا اجتناب ناپذیر جلوه‌گر شود، دولت عراق نیز در شرایط فقدان هر گونه استدلال معقول و محكمه پسند كوشیده است تا توسل به تجاوز و تحمیل جنگ از جانب خود را از این زاویه توجیه كند. لیكن این جنگ را حكایتی دیگر است و آن اینكه جنگ تحمیلی عراق علیه ایران توطئه‌ ای بود مشترك از طرف كشورهای عربی و آمریكا با طرفداری بقیه كشورهای جهان كه بوسیله رژیم بعث عراق كه در موقعیت برتر انجام این نقشه قرار داشت، صورت گرفت و حكایت این جنگ نبود جز احساس خطر استكبار به سردمداری آمریكا از استمرار نظام جمهوری اسلامی ایران و صدور ارزش ها و آرمان های اسلامی به قلمرو تحت كنترل و سیطره آنها از جمله عراق، فلسطین، لبنان، افغانستان، منطقه خلیج فارس، كشورهای آفریقایی[1]

كشور ایالات متحده آمریكا بعد از كودتای 28 مرداد 1332 به مدت 25 سال قدرت بلامنازع در امور سیاسی، اقتصادی و نظامی ایران بود و با وقوع انقلاب بیش از همه متضرر گردید و منافع خود را از دست داده و اعتبارش در جهان به خطر افتاد تا جایی كه مركز مطالعات و استراتژی ملی آمریكا طی گزارشی نوشت «حرمت و اعتبار مانند ظرف چینی است كه به آسانی می ‌شكند و این چیزی است كه آمریكا با پیروزی انقلاب اسلامی از دست داده است.[2]

اولین مسئله‌ ای كه باعث شد آمریكا از لحاظ سیاسی تحقیر شود اشغال سفارت این كشور در تهران بود كه بعد از این قضیه برخوردهای آمریكا با انقلاب اسلامی جدی ‌تر دنبال گردید. از جمله مهم ترین توطئه ‌های آمریكا در قبال جمهوری اسلامی غیر از جنگ عراق عملیات طبس وكودتای نوژه را باید نام برد که در نهایت به خاطر عدم كارساز بودن این دو عملیات جنگ تحمیلی عراق بر ایران تحمیل گردید. اما چرا عراق به عنوان متجاوز و عامل از بین برنده انقلاب اسلامی انتخاب گردید؟ این امر در واقع دلایلی دارد كه در ذیل به آن ها اشاره می‌ شود:

1.ایدئولوژی بعثی رژیم عراق

 2. بازگشت تدریجی این رژیم به كانون خانوادگی غرب از هنگام امضای معاهده الجزایر

 3. ضرورت پیمان دوستی و همكاری عراق در هر گونه اقدامی به منظور بی ثباتی ایران

 4. ظهورانقلاب اسلامی كه خطری برای بقای رژیم بغداد بود. توجه به دلایل انتخاب عراق كاملاً مشخص می‌كند كه عامل محركه عراق بیشتر دلیل چهارم است و عراق به منظور جلوگیری از صدور انقلاب به این اقدام دست زد و در كلامی دیگر منافع عراق در این جنگ همان سد صدور انقلاب و بقای رژیم خود می‌باشد و دلیل اول و دوم و سوم دلایلی هستند كه از طرف آمریكا و كشورهای غربی انتخاب شده و عراق در آن دخیل نیست.[3]

اما دلایلی دیگر از بعد منطقه‌ ای و جهانی
الف.منطقه‌ ای:
از لحاظ منطقه‌ ای انقلاب اسلامی ایران از سوی كشورهای منطقه و حكام مستبد كشورهای حاشیه خلیج فارس خطری جدی تلقی می‌شد. در نتیجه تفاهم دست‌ جمعی برای سد نفوذ جمهوری اسلامی بوجود آمد. در میان كشورهای منطقه ، عراق بیش از سایر كشورها از انقلاب احساس نگرانی می‌ كرد. در یك جمع‌بندی كلی عوامل حمله عراق به ایران به شرح ذیل می‌ باشد:

1. بیشترین جمعیت شیعه جهان بعد از ایران در عراق زندگی می ‌كنند ولیكن حضور روحانیون ایران در سال های قبل از انقلاب برای تحصیل علوم دینی در شهرهای مذهبی عراق و وجود رهبران مبارز طرفدار انقلاب ایران و ارتباط مردمی بین مردم ایران و عراق جهت زیارت عتبات عالیات جاذبه بوجود آمدن انقلابی مشابه انقلاب اسلامی ایران در عراق را تقویت می ‌كرد.[4]

2. صدام حسین داعیه رهبری جهان عرب را در سر می ‌پرورانید و امیدوار بود پس از طرد مصر از رهبری جهان عرب در جریان كمپ دیوید بتواند عراق را جایگزین نماید كه این عمل با یك اقدام نظامی علیه ایران و یدك كشیدن سردار قادسیه به خیال واهی وی تحقق پیدا می ‌كرد.

3. توسعه طلبی ارضی صدام یك انگیزه دیگر در حمله به ایران بود. یکی از مشكلات ژئوپولتیك عراق به زعم زمامدارانش ، محدودیت این كشور در دسترسی به آب های آزاد خلیج فارس بود كه حوزه مانور عراق را هم از نظر نظامی و هم از لحاظ اقتصادی در خلیج فارس محدود می ‌كرد. تا جایی كه از آغاز استقلال دسترسی آسان به آب های خلیج فارس، پیوسته در زمره رویاهای رهبران آن كشور به شمار می ‌رود، بغداد برای حل این معضل همواره دو راه را پیش روی خود می ‌دید:

1. در اختیار داشتن كویت یا حداقل دو جزیره وربه و بوبیان

2. حاكمیت بر خوزستان یا حداقل حاكمیت انحصاری بر آبهای اروندرود. پیروزی انقلاب ایران و سقوط شاه حكومت عراق را وسوسه كرد تا با هوس اشغال خوزستان هم مشكل ژئوپولتیك خود را حل كند و هم از طریق مقابله با نظام انقلاب اسلامی كه خواست بعضی از دولتهای منطقه و غربی از جمله آمریكا بود قدرت برتر در منطقه تبدیل گردد و در پی آن بغداد را به مثابه مركز تصمیم گیری جهان عرب تثبیت سازد.[5]

حمله عراق به كویت پس از جنگ به ایران با سابقه اختلاف بر سر جزیره بوبیان از لحاظ تاریخی و اعلام كویت به عنوان استان نوزدهم عراق در جنگ خلیج فارس بیانگر توسعه ‌طلبی صدام در راستای دستیابی به آبهای آزاد و خارج شدن از تنگنای مرزی و قدرت مانور بیشتر در خلیج فارس بود.

ب. جهانی
آمریكا در رأس قدرت های بزرگ قرار داشت و خواهان نابودی انقلاب اسلامی ایران (به خاطر متضرر شدن از این انقلاب و شكسته شدن هیمنه او در جهان توسط این انقلاب) بود. در یك جمع‌ بندی علل تشویق عراق به جنگ از سوی آمریكا عبارت بودند از:

1.آمریكا شاه را در جریان انقلاب به عنوان بهترین دوست خود از دست داده بود. كارتردر سال 1356 در جلسه ضیافت شامی كه به افتخار او در ایران ترتیب داده شده بود، اعلام كرد «هیچ كشوری دیگر در جهان برای برنامه ‌ریزی مشترك از ایران به ما نزدیكتر نیست، هیچ كشوری برای بررسی مشكلات منطقه‌هایی كه مورد علاقه هر دو طرف ما نیز هست ارتباط نزدیكتر از ایران به ما ندارد. و هیچ رهبر دیگری نزد من احترام عمیق تر و رابطه‌ ای دوستانه ‌تر از شاه ندارد.

2. آمریكا با حضور خود در ایران به عنوان كشوری كه در چهارراه قاره‌ها و یكی از حساسترین مناطق جهان (خلیج فارس) واقع شده و كشوری كه از لحاظ منابع نفت و گاز در خاور میانه مطرح می‌باشد، ضمن تأمین نیازهای نفتی خود به دلیل حاكمیت ایران بر تنگه هرمز روند صدور نفت از این  تنگه مهم بین المللی را تضمین می ‌نمود، همچنین از لحاظ سرمایه گذاری اقتصادی امكان هر نوع سرمایه گذاری خارجی در ایران برای آمریكا فراهم بود و بازار مصرف 30میلیونی ایران برای كالاهای آن آماده بود و برای استفاده از منابع ومعادن و استخراج آن به هر صورت كه می‌خواستند عمل می‌كردند و خلاصه با حضور مستشاران نظامی و سیاسی در داخل حكومت و با سرسپردگی شخص شاه و هیأت حاكمه، ایران در اختیار آمریكا بود. انقلاب اسلامی ایران تمام این امتیازها را از امریكا گرفت.

3. اشغال سفارت آمریكا و شكست عملیات طبس و كودتای نوژه باعث تحقیر آمریكا شد و از سویی ماهیت ضد آمریكایی انقلاب ایران از مرزهای كشور فراتر رفت و منادی تقویت و تشویق این حركت در سایه كشورهای اسلامی و جهان سومی بود. آمریكا برای مهار و نابودی این پدیده سایر كشورها را نیز متحد گردانید و عراق را به جنگ تشویق نمود. آندره فونتن نویسنده و روزنامه ‌نگار فرانسوی می ‌گوید: از شیخ نشینهای خلیج فارس گرفته تا شوروی و آمریكا همه از پیدا كردن راهزنی مثل صدام كه در برابر آیت الله قد علم كند خوشحال بودند.[6]

از مجموع آنچه بیان شد روشن گردید كه صدام با حمایت و پشتگرمی ایالات متحده و دول غربی و اتحاد جماهیر شوروی سابق (كه امروزه بعد از پایان جنگ و فاش شدن اسرار در آن جای تردید نیست) جنگ را به قصد نابودی انقلاب اسلامی ایران آغاز كرد اما با الطاف الهی و درایت امام راحل و پشتیبانی مردم غیور ایران نه تنها انقلاب لطمه ای ندید بلکه جنگ موجبات تحکیم و تقویت این نهال را مهیا کرد و درخت تنومند نظام جمهوری اسلامی پایدار گردید.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




وصیت نامه شهید رسول زینعلی
خداوندا تو را شکر می کنم که مرا به دین خود هدایت کردی و از نعمت جهاد بهرهمندم ساختی تا بتوانم تو را بهتر بشناسم و از مشکلات و سختی ها راحتم ساختی تا به درگاهت نزدیک تر شوم.

خدایا اگر در این راه تقصیر و کوتاهی شده است که می دانم شده و وظیفه ام را به خوبی انجام نداده ام مرا ببخش و مورد فضل و کرم خود قرار بده. از پدر و مادرم مهربان خودم که زحمات فراوانی را در راه تربیت من کشیده اند نهایت تشکر را می کنم هرچند که اگر به تعداد ریگهای بیابان به آنها نیکی کنم نمی توانم حقشان را ادا کنم.

وصیتم به امت شهیدپرور این است که همان طور که قبلاً در خط امام بودید سعی کنید که همیشه پشت سر او حرکت کنید و اوامر او را به گوش جان بشنوید زیرا اکنون رهبر ما نائب بر حق امام زمان (عج) هستند و لازم است که در این زمان که در غیبت کبری به سر می بریم از ایشان پیروی کنیم چنانکه ولایت او ولایت امام زمان (عج) و امیرالمؤمنین (ع) می باشد از خداوند متعال می خواهم که همیشه ما را از پیروان و شیعیان حضرت علی (ع) قرار بدهد.

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




انقلاب بیش از هر چیر برای ما یک  ابتلای الهی ویک آزمایش تاریخی و اجتماعی است …….

ودر جریان این ابتلا باید رنج .. محرومیت … مصایب و ناملات را با آغوش باز بپذیریم …

و در برابر آشوبها و فتنه ها با خلوص و شهامت بایستیم .  واز طولانی شدن این ابتلاو افزایش سختیها …

وناملایم یمات نهراسیم..زیرا علاوه بر اینکه خود را از قید آلودگیهای شرکین و وابستگیها..پاک و خالص می کنیم …

انقلابمان و حرکت امت شهید پرور … عمیقتر واستوار تر می شود.. واز انحراف و شکست مصون می ماند….

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




موضوعات: مختلف  لینک ثابت




موضوعات: مختلف  لینک ثابت




وصیت نامه سردار شهید حسین خرازی دهکردی ؛ با جدیت هر چه تمام‌تر جلوی فساد‌ها را بگیرید
سردار شهید «حسین خرازی دهکردی» در وصیت‌نامه خود تاکید کرده است : با جدیت هر چه تمام‌تر جلوی فساد‌ها را بگیرید.

 
 سردار شهید «حاج حسین خرازی دهکردی» در تاریخ یکم شهریور ۱۳۳۶ در کوی کلم از محله‌های فقیرنشین استان اصفهان چشم به جهان گشود.
وی هشتم اسفند ۱۳۶۵ با سمت فرماندهی لشکر ۱۴ امام حسین (ع) در منطقه شلمچه و در عملیات کربلای ۵ به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

متن وصیت‌نامه‌ای را که از این شهید والامقام به یادگار مانده است، در ادامه می‌خوانید:

«بسم رب الصدیقین

خطاب به فرماندهان و رزمندگان اسلام:

- ما لشکر امام حسینیم، حسین وار هم باید بجنگیم، اگر بخواهیم قبر شش گوشه امام حسین (ع) را در آغوش بگیریم کلامی و دعایی جز این نباید داشته باشیم: «اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد.»

- اگر در پیروزی‌ها خودمان را دخیل بدانیم این حجاب است برای ما ، این شاید انکار خداست.

- اگر برای خدا جنگ می‌کنید احتیاج ندارد به من و دیگری گزارش کنید. گزارش را نگه دارید برای قیامت. اگر کار برای خداست گفتنش برای چه؟

- در مشکلات است که انسان‌ها آزمایش می‌شوند. صبر پیشه کنید که دنیا فانی است و ما معتقد به معاد هستیم.

- هر چه که می‌کشیم و هر چه که بر سرمان می‌آید از نافرمانی خداست و همه ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد.

- سهل‌انگاری و سستی در اعمال عبادی تاثیر نامطلوبی در پیروزی‌ها دارد.

- همه ما مکلفیم و وظیفه داریم با وجود همه نارسایی‌ها بنا به فرمان رهبری، جنگ را به همین شدت و با منتهای قدرت ادامه بدهیم، زیرا ما بنا بر احساس وظیفه شرعی می‌جنگیم نه به قصد پیروزی تنها.

- مطبوعات ما جنگ را درشت می‌نویسد، درست نمی‌نویسد.

- مسأله من تنها جنگ است و در همان جا هم مسأله من حل می‌شود.

- همواره سعی‌مان این باشد که خاطره شهدا را در ذهنمان زنده نگه داریم و شهدا را به عنوان یک الگو در نظر داشته باشیم که شهدا راهشان راه انبیاست و پاسداران واقعی هستند که در این راه شهید شدند.

- من علاقمندم که با بی‌آلایشی تمام، همیشه در میان بسیجی‌ها باشم و به درد دل آن‌ها برسم.

وصیت‌نامه اول:

… از مردم می‌خواهم که پشتیبان ولایت فقیه باشند، راه شهدای ما راه حق است، اول می‌خواهم که آن‌ها مرا بخشیده و شفاعت مرا در روز جزا کنند و از خدا می‌خواهم که ادامه‌ دهنده راه آن‌ها باشم. آن‌هایی که با بودنشان و زندگی‌شان به ما درس ایثار دادند.
با جهادشان درس مقاومت و با رفتنشان درس عشق به ما آموختند. از مسئولین عزیز و مردم حزب‌الهی می‌خواهم که در مقابل آن افرادی که نتوانستند از طریق عقیده، مردم را از انقلاب دور و منحرف کنند و الان در کشور دست به مبارزه دیگری از طریق اشاعه فساد و فحشا و بی‌حجابی زده‌اند در مقابل آن‌ها ایستادگی کنید و با جدیت هر چه تمامتر جلو این فساد‌ها را بگیرید.

وصیت‌نامه دوم:

استغفرالله، خدایا امان از تاریکی و تنگی و فشار قبر و سوال نکیر و منکر در روز محشر و قیامت، به فریادم برس.
خدایا دل شکسته و مضطرم، صاحب پیروزی و موفقیت تو را می‌دانم و بس؛ و بر تو توکل دارم.
خدایا تا زمان عملیات، فاصله زیادی نیست، خدایا به قول امام خمینی، تو فرمانده کل قوا هستی، خودت رزمندگان را پیروز گردان، شر مدام کافر را از سر مسلمین بکن. خدایا! از مال دنیا چیزی جز بدهکاری و گناه ندارم. خدایا! تو خود توبه مرا قبول کن و از فیض عظمای شهادت نصیب و بهره‌مندم ساز و از تو طلب مغفرت و عفو دارم …

می‌دانم در امر بیت المال امانت دار خوبی نبودم و ممکن است زیاده‌روی کرده باشم، خلاصه برایم رد مظالم کنید و آمرزش بخواهید؛ و السلام.
 
 
 


 


 
 
 
 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




1- علی(ع)، نهج البلاغه، حکمت 88.
2- امام علی(ع) می‌فرمایند: «المومن اوسع شی صدرا»؛ مومن سینه‌اش از هر چیز گشاده‌تر است. نهج‌البلاغه، حکمت 333.

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




مقام والدین در کلام امام سجاد(ع)/ چرا امام زبان دعا را برگزید
مقام والدین در کلام امام سجاد(ع)/ چرا امام زبان دعا را برگزید

خبرگزاری مهر- گروه دین و اندیشه: یکی از مباحثی که در قرآن و روایات بر آن تأکید شده مسئله احسان به والدین است که امام سجاد(ع) نه تنها در رساله حقوق خویش بدان اشاره کرده بلکه در صحیفه سجادیه بدان پرداختند.

امام زین العابدین(ع) زمانی دیده به جهان گشودند که زمام امور در دست جد بزرگوارشان امام علی بن ابیطالب(ع) بود. آن حضرت سه سال از خلافت علوی و حکومت چند ماهه امام حسن(ع) را درک کردند. امام سجاد(ع) در عاشورای 61 هجری قمری حضور داشتند و در آن واقعه به صورتی معجزه‌آسا نجات یافتند و پس از شهادت پدرشان امام حسین(ع) مسؤلیت زمامداری شیعیان از جانب خدا بر عهده ایشان گذاشته شد.
دورانی که امام سجاد(ع) در آن زندگی می‌کردند، همه ارزش‌های دینی دستخوش تحریف و تغییر قرار گرفتند و احکام اسلامی بازیچه دست افرادی چون ابن زیاد، حجاج و عبدالملک بن مروان بود. در سایه چنین وضعی آشکار بود که تربیت دینی مردم تا چه اندازه تنزل کرده و ارزش‌های جاهلی چگونه احیا شده است، به طوری که دو خطر بزرگ هجوم فرهنگ‌های متنوع بیگانه و رواج تجمل پرستی جامعه اسلامی را تهدید می‌کرد.

در اوج حاکمیت استبداد در روزگارى که حکام اموى با تمام توان درصدد زدودن نور شرافت و آزادى از سرزمین وحى بودند و در خاموش ساختن منادیان حق و از میان بردن سیره حیاتبخش پیامبر اکرم(ص) از هیچ تلاشى فروگذار نمی کردند، امام زین العابدین(ع) توانستند از دعا برای بیان بخشی از معارف دینی استفاده و بار دیگر تحرکی در جامعه برای توجه به معرفت و عبادت و بندگی ایجاد کنند. به گفته متخصصان علوم دینی و حدیثی حدود 254 دعا از امام سجاد(ع) بر جای مانده است که علاوه بر صحیفه سجادیه، دو رساله حقوق و رساله زهد نیز از این امام بزرگوار بر جای مانده است.

صحیفه سجادیه و دیگر ادعیه منقول از امام سجاد(ع) هر چند سراسر دعا و نیایش است و تمام مطالب آن به عنوان راز و نیاز انسان با پروردگار خویش ارایه شده، ولی تأمل و تحقیق در گستره مفاهیم و معارف آن به وضوح نشان می‌دهد که دعاهای آن فراتر از مناجات های فردی و راز و نیازهایی است که یک انسان در خلوت تنهایی خود و در بحران مشکلات زندگی، با خدای خویش دارد.

حضرت امام سجاد (ع) که دوران امامت شان مصادف با دشوارترین دوران ظلم و خفقان اموی (از یزید تا ولیدبن عبدالملک) بود سرانجام پس از 34 سال امامت شیعه، در 25 محرم سال 95 هجری قمری در سن 56 سالگی مسموم شده و به شهادت رسیدند و پیکر پاک ایشان در قبرستان بقیع کنار قبر امام حسن مجتبی(ع) به خاک سپرده شد.

یکی از آثار به جا مانده از امام سجاد(ع) «رساله حقوق» ایشان است که حضرت در پاسخ به نامه یکی از یاران خویش، به حدود 50 حق اشاره فرموده است که حقوق الهی، حق اعضای هفتگانه بدن، حق نماز، روزه ، انفاق و پرداخت حقوق مالى ، هدیه و…، حقوق اجتماعى انسان از جمله آنها به شمار می آید.

امام سجاد(ع) در ابتدای این نامه حق الهی را متذکر شده و آن را پایه همه حقوق فردى و اجتماعى می خواند چراکه اگر حقوق الهى نادیده گرفته شود و انسان موجودى غیر مسؤل و بى هدف و فاقد تکلیف به شمار آید در آن صورت پایبندى وى به سایر حقوق فردى و اجتماعى لغو و بیهوده مى نماید و هیچ قانون و تکلیفى ضمانت اجرا ندارد.

هر چند امام زین العابدین(ع) در این فهرست به حقوق بسیار متنوع و گوناگونى اشاره کرده اما در پایان این حقیقت را آشکار ساخته است که حقوق اجتماعى و فردى به آنچه گفته شد، منحصر نمى باشد، بلکه اصولا برخى از حقوق داراى جنبه متغیرى هستند که در شرایط و زمان و مکان مختلف و مناسبات گوناگون تغییر مى کنند و یا مطرح مى شوند.

حق مادر در کلام امام زین العابدین(ع)

یکی از مباحثی که در قرآن و روایات به شدت بر آن تأکید شده است مسئله احسان به والدین است که امام سجاد(ع) در رساله حقوق خویش بدان اشاره فرموده است.امام سجاد(ع) در بخش حقوق ارحام و اقارب، به حق مادر اشاره کرده و می فرماید:

اما حق مادر بر تو آنست که بدانی او حمل کرده است ترا نه ماه، طوریکه هیچ کس حاضر نیست این چنین دیگری را حمل کند و به تو شیره جانش را خورانده است؛ قسمی که هیچ کس دیگر حاضر نیست این کار را انجام دهد و با تمام وجود؛ با گوشش چشمش، دستش، پایش، مویش، پوست بدنش و جمیع اعضا و جوارحش ترا حمایت و مواظبت نموده است و این کار را از روی شوق و عشق انجام داده و رنج و درد و غم و گرفتاری دوران بارداری را به خاطر تو تحمل نموده است تا وقتی که خـدای متعال ترا از عالم رحم به عالم خارج انتقال داد.

پس این مادر بود که حاضر بود گرسنه بماند و تو سیر باشی، برهنه بماند و تو لباس داشته باشی، تشنه بماند و تو سیراب باشی، در آفتاب بنشیند تا تو در سایه او آرام استراحت کنی، ناراحتی را تحمل کند تا تو در نعمت و آسایش به زندگی ادامـه داده و رشد نمائی و در اثر نوازش او به خواب راحت و استراحت لذیذ دست یابی.

شکم او خانه تو و آغوش او گهواره تو و سینه او سیراب کننده تو و خود او حافظ و نگهدارنده تو بود؛ سردی و گرمی دنیا را تحمل می کرد تا تو در آسایش و ناز و نعمت زندگی کنی. پس شکرگزار مادر باش به اندازه ای که برای تو زحمت کشیده است و نمی توانی از او قدردانی نمائی مگر به عنایت و توفیق خداوند متعال.

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




روضه امام رضا(ع) بر سیدالشهدا؛
کربلا از زبان امام رضا(ع)/ آنان که روز عاشورا گریانند، مسروران قیامت خواهند بود
گروه جامعه: «عیون اخبار الرضا» کتابی است شامل احادیث امام رضا(ع) از جمله فرمایشات ایشان در خصوص واقعه کربلا. در این کتاب به نقل از امام رضا(ع) آمده است: هر کس که روز عاشورا، روز مصیبتش باشد، خداوند روز قیامت را روز شادى و سرورش قرار خواهد‌داد. 
به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) «عیون اخبار الرضا» یکی از جامع‌ترین کتاب‌ها درباره امام علی‌بن موسی‌الرضاست و احادیث حضرت در آن گردآوری شده است. این کتاب را شیخ صدوق نوشته که یک قرن پس از امام رضا(ع) زندگی می‌کرده است. او که حالا مقبره‌اش در قبرستان ابن‌بابویه شهرری قرار دارد، ‌کسی است که به دعای امام زمان(عج) به دنیا آمد و موفق به دیدار ایشان شد.
این کتاب چهار بخش «روایات مربوط به علی بن موسی الرضا(ع)، مجموعه مناظرات علی بن موسی الرضا(ع) با دیگر اندیشمندان و منتقدان در زمان مامون، مجموعه روایات نقل شده از زبان علی بن موسی الرضا(ع) به نقل از پدرانشان و مناظرات پدر و اجداد علی بن موسی الرضا(ع) با اندیشمندان زمانه خودشان» را شامل می‌شود.
هر کس روز عاشورا به دنبال انجام حوائج خود نرود، خداوند حوائج دنیا و آخرت او را برآورده سازد
به عنوان نمونه در بخش گفتارهای مستقیم امام رضا(ع) آمده است: هر کس روز عاشورا به دنبال انجام کارها و حوائج خود نرود، خداوند حوائج دنیا و آخرت او را برآورده سازد و هر کس که روز عاشورا، روز مصیبت و حزن و گریه‏ اش باشد، خداوند روز قیامت را روز شادى و سرورش قرار خواهد‌ داد و در بهشت چشمانشان به دیدار ما روشن خواهد‌شد و هر کس روز عاشورا را «روز برکت» بنامد و براى منزلش چیزى در آن روز ذخیره کند، آنچه ذخیره کرده است، برکت نخواهد داشت و در روز قیامت همراه یزید، عبیدالله بن زیاد و عمر بن سعد- لعنهم‏ الله- در پست‏ترین درجه جهنم محشور خواهد شد!
یا در روایت دیگری از آن حضرت می‌خوانیم: وقتی محرم فرا می‌رسید، پدرم خندان دیده نمی‌شد، حزن و اندوه تا پایان دهه‌ اول بر او غالب بود و روز عاشورا، روز حزن و مصیبت و گریه ایشان بود.
شاید مشهورترین روایت عاشورایی «عیون اخبار الرضا» را بتوان گفت‌وگوی حضرت با «ریّان بن شبیب» دانست، آنجا که ریّان می‌گوید: در اولین روز محرم به خدمت امام رضا(ع) رسیدم، حضرت فرمودند: آیا روزه هستى؟ عرض کردم: خیر، فرمود: امروز، روزى است که زکریا(ع) پروردگارش را خواند و گفت: «پروردگارا فرزندی پاک به من مرحمت بفرما، همانا تو دعای بندگان را می‌شنوی» و خداوند دعاى او را مستجاب کرد و به ملائکه دستور داد که به زکریا- که در محراب در حال نماز بود- بگویند که خدا به تو یحیى را مژده مى‏دهد، پس هر کس این روز را روزه بدارد و سپس دعا کند، خداوند همان طور که دعاى زکریّا را مستجاب کرد، دعاى او را نیز مستجاب مى‏کند.
اگر می‌خواهى گریه کنى، بر حسین‌بن على بن ابی‌طالب(ع) گریه کن
در ادامه سخنان امام رضا(ع) خطاب به ابن‌شبیب می‌خوانیم: اگر می‌خواهى گریه کنى، بر حسین‌بن على بن ابی‌طالب(ع) گریه کن، زیرا او را همچون گوسفند ذبح کردند و از بستگانش، ۱۸ نفر به همراهش شهید شدند که در روى زمین نظیر نداشتند، آسمان‌هاى هفتگانه و زمین‏ها به خاطر شهادتش گریستند و چهار هزار فرشته براى یارى او به زمین آمدند، ولى تقدیر الهى نبود و آنها تا قیام قائم علیه السّلام نزد قبرش با حال نزار و ژولیده باقى هستند و از یاوران قائم(عج) هستند و شعارشان «یا لثارات الحسین» است.
اگر دوست دارى پاک و بدون گناه به ملاقات خدا بروى، به زیارت‏ حسین برو
امام رئوف در ادامه خطاب به صحابی خود می‌فرمایند: اى ابن شبیب! اگر به گونه‏ اى بر حسین گریه کنى که اشکهایت بر گونه‏‌هایت جارى شود، خداوند هر گناهى که مرتکب شده باشى- چه کوچک، چه بزرگ، چه کم و چه زیاد- خواهد بخشید. اى ابن شبیب! اگر دوست دارى پاک و بدون گناه به ملاقات خدا بروى، به زیارت ‏حسین برو. اى ابن شبیب! اگر دوست دارى ثوابى مانند ثواب کسانى که همراه حسین بن على(ع) شهید شدند داشته باشى، هر گاه به یاد او افتادى بگو: «یا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً» (اى کاش با آنان مى‌‏بودم و به فوز عظیم می‌رسیدم). ابن شبیب! اگر دوست دارى با ما در درجات عالى بهشت همراه باشى، در اندوه ما اندوهگین باش و در خوشحالى ما خوشحال! بر تو باد به ولایت ما، زیرا اگر کسى سنگى را دوست داشته باشد، خداوند در روز قیامت او را با آن سنگ محشور خواهد کرد.

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




روضه امام رضا(ع) بر سیدالشهدا؛
کربلا از زبان امام رضا(ع)/ آنان که روز عاشورا گریانند، مسروران قیامت خواهند بود
گروه جامعه: «عیون اخبار الرضا» کتابی است شامل احادیث امام رضا(ع) از جمله فرمایشات ایشان در خصوص واقعه کربلا. در این کتاب به نقل از امام رضا(ع) آمده است: هر کس که روز عاشورا، روز مصیبتش باشد، خداوند روز قیامت را روز شادى و سرورش قرار خواهد‌داد. 
به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) «عیون اخبار الرضا» یکی از جامع‌ترین کتاب‌ها درباره امام علی‌بن موسی‌الرضاست و احادیث حضرت در آن گردآوری شده است. این کتاب را شیخ صدوق نوشته که یک قرن پس از امام رضا(ع) زندگی می‌کرده است. او که حالا مقبره‌اش در قبرستان ابن‌بابویه شهرری قرار دارد، ‌کسی است که به دعای امام زمان(عج) به دنیا آمد و موفق به دیدار ایشان شد.
این کتاب چهار بخش «روایات مربوط به علی بن موسی الرضا(ع)، مجموعه مناظرات علی بن موسی الرضا(ع) با دیگر اندیشمندان و منتقدان در زمان مامون، مجموعه روایات نقل شده از زبان علی بن موسی الرضا(ع) به نقل از پدرانشان و مناظرات پدر و اجداد علی بن موسی الرضا(ع) با اندیشمندان زمانه خودشان» را شامل می‌شود.
هر کس روز عاشورا به دنبال انجام حوائج خود نرود، خداوند حوائج دنیا و آخرت او را برآورده سازد
به عنوان نمونه در بخش گفتارهای مستقیم امام رضا(ع) آمده است: هر کس روز عاشورا به دنبال انجام کارها و حوائج خود نرود، خداوند حوائج دنیا و آخرت او را برآورده سازد و هر کس که روز عاشورا، روز مصیبت و حزن و گریه‏ اش باشد، خداوند روز قیامت را روز شادى و سرورش قرار خواهد‌ داد و در بهشت چشمانشان به دیدار ما روشن خواهد‌شد و هر کس روز عاشورا را «روز برکت» بنامد و براى منزلش چیزى در آن روز ذخیره کند، آنچه ذخیره کرده است، برکت نخواهد داشت و در روز قیامت همراه یزید، عبیدالله بن زیاد و عمر بن سعد- لعنهم‏ الله- در پست‏ترین درجه جهنم محشور خواهد شد!
یا در روایت دیگری از آن حضرت می‌خوانیم: وقتی محرم فرا می‌رسید، پدرم خندان دیده نمی‌شد، حزن و اندوه تا پایان دهه‌ اول بر او غالب بود و روز عاشورا، روز حزن و مصیبت و گریه ایشان بود.
شاید مشهورترین روایت عاشورایی «عیون اخبار الرضا» را بتوان گفت‌وگوی حضرت با «ریّان بن شبیب» دانست، آنجا که ریّان می‌گوید: در اولین روز محرم به خدمت امام رضا(ع) رسیدم، حضرت فرمودند: آیا روزه هستى؟ عرض کردم: خیر، فرمود: امروز، روزى است که زکریا(ع) پروردگارش را خواند و گفت: «پروردگارا فرزندی پاک به من مرحمت بفرما، همانا تو دعای بندگان را می‌شنوی» و خداوند دعاى او را مستجاب کرد و به ملائکه دستور داد که به زکریا- که در محراب در حال نماز بود- بگویند که خدا به تو یحیى را مژده مى‏دهد، پس هر کس این روز را روزه بدارد و سپس دعا کند، خداوند همان طور که دعاى زکریّا را مستجاب کرد، دعاى او را نیز مستجاب مى‏کند.
اگر می‌خواهى گریه کنى، بر حسین‌بن على بن ابی‌طالب(ع) گریه کن
در ادامه سخنان امام رضا(ع) خطاب به ابن‌شبیب می‌خوانیم: اگر می‌خواهى گریه کنى، بر حسین‌بن على بن ابی‌طالب(ع) گریه کن، زیرا او را همچون گوسفند ذبح کردند و از بستگانش، ۱۸ نفر به همراهش شهید شدند که در روى زمین نظیر نداشتند، آسمان‌هاى هفتگانه و زمین‏ها به خاطر شهادتش گریستند و چهار هزار فرشته براى یارى او به زمین آمدند، ولى تقدیر الهى نبود و آنها تا قیام قائم علیه السّلام نزد قبرش با حال نزار و ژولیده باقى هستند و از یاوران قائم(عج) هستند و شعارشان «یا لثارات الحسین» است.
اگر دوست دارى پاک و بدون گناه به ملاقات خدا بروى، به زیارت‏ حسین برو
امام رئوف در ادامه خطاب به صحابی خود می‌فرمایند: اى ابن شبیب! اگر به گونه‏ اى بر حسین گریه کنى که اشکهایت بر گونه‏‌هایت جارى شود، خداوند هر گناهى که مرتکب شده باشى- چه کوچک، چه بزرگ، چه کم و چه زیاد- خواهد بخشید. اى ابن شبیب! اگر دوست دارى پاک و بدون گناه به ملاقات خدا بروى، به زیارت ‏حسین برو. اى ابن شبیب! اگر دوست دارى ثوابى مانند ثواب کسانى که همراه حسین بن على(ع) شهید شدند داشته باشى، هر گاه به یاد او افتادى بگو: «یا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً» (اى کاش با آنان مى‌‏بودم و به فوز عظیم می‌رسیدم). ابن شبیب! اگر دوست دارى با ما در درجات عالى بهشت همراه باشى، در اندوه ما اندوهگین باش و در خوشحالى ما خوشحال! بر تو باد به ولایت ما، زیرا اگر کسى سنگى را دوست داشته باشد، خداوند در روز قیامت او را با آن سنگ محشور خواهد کرد.

موضوعات: مختلف  لینک ثابت